۱۳۸۳/۰۱/۲۸

زوال « فدائيان اسلام » در عراق

هنوز چندان از كشته شدن چند مقاطعه‌كار خارجي در فلوجه و تحرك همزمان سپاه المهدي براي تصرف مراكز پليس در نجف نگذشته بود كه به ناگاه ارتش آمريكا در يورشي بسيار سنگين از زمان اشغال عراق دو شهر فلوجه و نجف را آماج حملات خود ساخت ، دو شهري كه بنيادگرائي اسلامي – سني و شيعه – را در خويش گرد آورده‌اند ، فلوجه اما در محاصره كامل بود و حملات سنگين‌تري را تحمل مي‌كرد . همچنان كه چند سال پيش از آن ورود آريل شارون نخست وزير دست راستي اسرائيل ، دومين و گسترده‌ترين انتفاضه مردمي را در منطقه فلسطين باعث شد كه دور باطل حملات انتحاري فلسطينيان و ترورهاي هدفمند اسرائيل را تا امروز رقم زده است .

مقتدي صدر كه اين روزها نامش به صدر اخبار عراق و خاورميانه‌ي هميشه بحراني رسيده است با توشه‌اي نه چندان قابل اعتنا از اعتبار پدر ، خود را « صدر ثاني » مي‌خواند و در پناه اسلحه‌هاي سبك مردان اندك و جوان خويش كه تنها عمامه سياه او و نطق‌هاي آتشين مقتدي صدر آتش نبرد را در آنان شعله ور مي‌سازد پا درون بازي خطرناكي نهاده ‌است كه كمتر محاسبه‌ سياسي براي پيروزي در آن به عمل نيامده بود جز آنكه كه اعتبار صدر كار خويش بكند و شيعيان مركز و جنوب عراق را عليه آمريكا بشوراند همچنان كه پيش از آن در 1991 و پس از تضعيف صدام حسين در جنگ خليج فارس ، عليه صدام به پا خواستند و وقتي آنچنان قدرت يافتند كه آمريكا از ايجاد يك ايران بنيادگرا و شيعه ديگر هراسناك شد صدام را اشارت داد كه شيعيان را سركوب كند و صدام هم به لطف ارتش خويش كه استخوان‌بنديش را شيعيان مي‌ساختند و هم به مدد گروه رجوي هزاران تن از آنان را به خاك و خون كشيد همچنان كه كُردهاي شمال اين كشور را ؛

مقتدي صدر اما سه عامل را از ياد برده بود ، نخست انبان حافظه تاريخي شيعيان را كه در طول قرن گذشته نه تنها در قيام‌هاي خويش عليه حكومت‌هاي وقت سهمي نگرفته‌اند و زندگي برايشان سهل نشده است كه هر حكومتي آنان را اكثريت شورشي دانسته است و به سركوبشان همت نهاده حال خواه حكومتهاي پادشاهي بين‌النهرين بوده باشد يا جمهوري‌هاي مادام‌العمر كودتائي و استبدادي ؛ آنچنان كه اين قوم به ياد مي‌آورد علماي شيعه به دنبال شكست عثماني از انگليس تقاضاي ياري كردند تا شير شرزه عثماني را گردن بزنند و تحفه خويش از خوان قدرت يكي از قديمي‌ترين تمدن‌هاي جهان برگيرند ، اينچنين بود كه انگليس به اشغال سرزمين عراق مبادرت ورزيد ، كوتاه زماني پس از آن اما شيعيان چندان با « اشغالگر » درافتادند كه استعمار پير و كاركشته ترجيح داد عنان حكومت به دست نخبگان سني دهد كه از در مذاكره و مسالمت راه خويش به درون حكومت مي‌جستند و معنا و مفهموم دنياي جديد و منافع متقابل را نيك درمي‌يافتند ، حاكميت نخبگان سني حتي تا پايان حكومت حزب سوسياليست بعث عراق تداوم يافت .

دوم آنكه چشم انتظار كمك و ياري و يا حداقل سكوت تائيد آميز از همتاي قدرتمندتر خويش – مجلس اعلا انقلاب اسلامي عراق – بود كه اينك در جايگاه شوراي حكومتي به همكاري با دشمني دست يازيده بود كه روزگاري به دليل حمايت از صدام نابوديش را در دكترين سياسي خود قرار داده بود . رهبر فقيد آن اما پيش از اين به هنگام ورود به عراق نشان داده بود كه بيش از آنكه آمريكا از او به عنوان آلترناتيو قدرتمند رژيم صدام و تربيت يافته دامان حكومت اسلامي ايران در هراس باشد شايسته اعتمادي همه سويه است و چنين بود كه ترور او در جمعه خونين نجف تمامي بازيگران صلح طلب صحنه سياسي عراق را غمگين و متاثر ساخت . آيت‌الله حكيم در بدو ورود به عراق سپاه بدر شاخه نظامي مجلس اعلا را خلع سلاح ساخت . 15 هزار نيروئي كه اگر چه به ظاهر در ايران آموزش ديده و تسليح شده‌اند ( امري كه همواره ايران آنرا رد كرده است ) اما چندان به همكاري با آمريكا در چارچوب مواضع جديد حكيم ادامه دادند كه كنترل چندين شهر شيعه‌نشين به آنان سپرده شد . حكيم اما پيش از همه اينها تلاش براي ايجاد حكومتي شبيه حكومت فعلي ايران و اعتقاد به ولايت فقيه را رد كرده بود ، موضعي كه ايران تعمدا از كنار آن مي‌گذشت . برادر او اينك بر جايگاه حكيم تكيه زده است . عبدالعزيز حكيم اما اكنون جز موضعي كليشه‌اي مبني بر خروج آمريكا از عراق سكوت اختيار كرده است همچنان كه برادر او در بدو ورود به عراق دريافته بود اشغالگران دير يا زود از عراق خواهند رفت پس بهتر است با همكاري محتاطانه با آنان در زمان حضورشان در عراق از حجم ويراني‌ها تا حد ممكن بكاهند .

سوم آنكه مقتدي صدر گوشه چشمي به ايران داشته است كه در زماني كه محافظه‌كاران چندان از همكاري مجلس اعلا و آمريكا خرسند نيستند بتواند جاي آنان را در ميان گزينه‌هاي مطلوب ايران در عراق پر كند . ايران اما اين روزها سخت مشغول پرونده هسته‌اي خويش است و تجربه عدم سهم دهي در ازاي همكاري با آمريكا در افغانستان را نيز در حافظه دارد . پس سياستمداران وزارت خارجه كمتر ميل به ماجراجوئي و شرط بندي بر مهره سوخته دارند و مي‌كوشند ماهي ارتباط و بهبود روابط با آمريكا را از آب‌راه گل‌آلود عراق صيد كنند و آنچنان بي‌پروا در اين راه مي‌كوشند كه آمريكا را پيش قدم براي كمك ايران در كنترل بحران در عراق مي‌خوانند چنين است كه به جاي آنكه فشارهاي اروپا بر آمريكا ، ايران را پشت ميز مذاكره با آمريكا بكشاند تز حمله پيشگيرانه آمريكا براي مهار تروريسم منافع ايران و آمريكا – اين دو دشمن ربع قرني – را به هم گره مي‌زند پس ژاپن هم به سراغ ايران مي‌آيد تا طريقي در پيش گيرد كه هم آمريكا را نيازارد و هم جان سربازانش كمتر در خطر باشد .

مقتدي صدر اكنون در نجف پنهان شده است و آخرين اخبار تائيد نشده از نامشخص بودن محل اختفاي او حكايت دارد . او پذيرفت تا در برابر توقف حملات محدود آمريكا به نجف از مراكز پليس در نجف عقب نشيني كند تا نيروهاي عراقي جايگزين آنان شوند . آمريكا اكنون اما انحلال سپاه المهدي و دستگيري صدر را درخواست كرده است . صدر سپاه المهدي را « ارتشي متشكل از مردم عراق » لقب داده شايد در پس اين واژه عدم استقبال مردم شيعه از شورش او و هوادارانش را بپوشاند .

بنياد گرائي شيعه سرانجام به انتها رسيد نه در ايران پايگاه سياسي شيعه كه در عراق پايگاه مذهبي شيعه ، نه از درون انقلابي كه استقلال و آزادي مطلع تمامي شعارهايش بود كه از پس اشغال كشوري با اكثريت 60 درصدي شيعه ، بنيادگرائي شيعه اما سرانجام به دست ايرانيان مهر پايان خورد هم آنجا كه با الگوئي كه 25 سال در مقابل جهانيان ، همگان را به هماوردي خواند و جامعه موعودي وعده داد كه در نخستين گام‌هاي رسيدن به آن نيز بازماند و به راهي ديگر رفت و دنيا و خصوصا شيعيان را تفهيم كرد كه چنين الگوئي فرجام نيكي ندارد و هم آنجا كه مرجعيتي در مقابل ، مقتدي صدر را به سكوت و حفظ آرامش و پرهيز از ماجراجوئي مي‌خواند كه خود ايراني است و آنچنان براي مداخله در امور سياسي وسواس به خرج مي‌دهد كه اصلاح‌طلبان متحصن در مجلس را از دريافت نظرش پيرامون رد صلاحيت داوطلبان نمايندگي مجلس هفتم نااميد مي‌سازد تا عيان كند به دخالت در سياست آنجا كه نقشي چون او را مي‌طلبد تن مي‌دهد . مقتدي صدر اكنون در عراق منزوي و تنها به پايان كوره راهي مي‌نگرد كه حمايت عمومي را جز از معدود بنيادگرايان سني فلوجه و برخي هواداران معدود خويش برنيانگيخت . نواب صفوي در ايران توسط آيت الله بروجردي انذار داده شد و با اندك ياران كم سواد خويش به راه ديگر رفت ، به خشونت و ترور دست زد و نتوانست بسيج عمومي مردم را باعث شود و اينچنين بي‌فرجام به انتهاي راه رسيد . مقتدي صدر توسط آيت الله سيستاني انذار داده مي‌شود و اندك ياران جوانش به ناگاه سر به شورش بر مي‌دارند ، در غياب حمايت عمومي شيعيان اما سمبه پر زور ارتش آمريكا او را در موضع انفعال قرار داده است . نواب صفوي رفت اگر چه هنوز عده‌اي با حسرت پي‌جوئي راه او را مي‌خواستند ، مقتدي صدر اما مي‌رود در حالي كه شيعيان مشق جمهوري‌خواهي شيعيان عراق و سنيان افغانستان را در پيش رو دارند . شايد تاريخ اين‌ بار تكرار نشود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!