۱۳۸۴/۰۲/۲۰

«تحریم» را آیا راه به مقصود هست؟

در فضای یأس‌آلود و پرابهام انتخابات ریاست جمهوری هر روز تحولی تازه اتفاق می‌افتد بی‌آنكه این جوشش و جنبش، حركتی در مردم وازده از سیاست پدیدار كند. از جماعت بزرگی كه 8 سال پیش برای گفتن آن «نه بزرگ» به حاكمیت، در پای صندوق‌های رأی حاضر شدند تا گروهی كه 4 سال پیش نه برای بازگفتن آن «نه»، كه برای فریاد «آری»، بار دیگر بر برگه‌های رأی نام خاتمی را نوشتند، اثری باقی نمانده است جز حسرتی ناباورانه بر روزهای خوش دیروز.
در میان تمام انتخاباتی كه ربع قرن در این سرزمین برگزار شده، تنها می‌توان از شباهت تام و تمام دو انتخابات نام برد: انتخابات دوم خرداد و انتخابات دوم شوراها؛ زیرا تا برآمدن خورشید فردا هیچ كس گمان نمی‌برد نتیجه آنچنان باشد كه شد. انتخابات شوراها اگر چه در اجماعی كه در زیر پوست شهر و در میان پیشتازان اصلاحات شكل گرفته بود رنگ تحریم به خود گرفت اما مردم این‌بار نیز تحلیل‌گران را شگفت زده كردند. كمتر تحلیل‌گری بر این باور بود كه آن روز مردم نیز راه تحریم گسترده را در پیش می‌گیرند. تحریمی كه از فردای انتخابات، از یك اتفاق به یك استراتژی و راهكار تغییر چهره داد و گروهی را به دنبال خویش كشانید.
این گروه كه درمان آفت‌ها و زدودن آلودگی‌ها را در بازستاندن مشروعیت مردمی نظام و تهی ساختن پشتوانه‌ی مردمی آن از یك سو و یكدست شدن حاكمیت از دیگر سو می‌دانند به دو نقطه در داخل و خارج از ایران چشم دوخته‌اند، نخست به محافظه‌كاران و اقتدارگرایانی كه در نبود رقیب مزاحم و در سایه‌ی هم‌آوائی تمامی بخش‌های حاكمیت، در چنبره‌ی انبوه گره‌های ناگشودنی گرفتار می‌شوند و خود دست به اصلاح نظام می‌زنند تا از كار فروبسته‌ی مملكت گرهی بگشایند، اما اگر چنین نشد در آینده‌ای –شاید نزدیك- از درون می‌پوسند و چون درخت تنومند موریانه‌خورده‌ای بر زمین می‌خورند، آنگاه زمان شادی و پایكوبی مخالفان فرا می‌رسد كه بر روی این كهنه درخت پوسیده، خانه‌ای نو بنا كنند. این گروه اما نگاهی نیز به آنسوی مرزها دارد. به باور این دسته، اقتداگرایان در پناه ناكارآمدی حاكمیتی كه تكیه‌گاه مردمی خویش را از دست داده است ناگزیرند برای حل مشكلات به تعامل با جهان خارج روی آورند، همین ارتباط نه فقط باعث فشار محافل حقوق بشری و دولت‌های دموكراسی‌خواه بر حاكمیت می‌شود كه به برون‌داد مثبت كل نظام در پناه یكدستی خود و تعامل با جهان خارج به ویژه در عرصه‌ی اقتصاد می‌انجامد. البته تمامی طرفداران تحریم انتخابات به تمامی در این توصیف نمی‌گنجند. می‌توان در این گروه چند زیرگروه را شناسائی كرد:

- كسانی كه رأی خود را عاملی مشروعیت‌بخش برای نظام جمهوری اسلامی می‌دانند.
- كسانی كه رأی دادن را با توجه به ساختار قانون اساسی و مناسبات قدرت بی‌ثمر می‌دانند.
- كسانی كه نامزد مطلوب خود را در میان نامزدهای موجود نمی‌یابند و كاندیداهای موجود را نیز فاقد صلاحیت و توان برای برآوردن خواسته‌های خویش می‌دانند.
- كسانی كه معتقدند با توجه به آرایش نیروهای سیاسی و نامزدهای موجود نتیجه به نفع هاشمی رقم خواهد خورد، پس لزومی به شركت خویش در انتخابات نمی‌بینند.

دو گروه نخست ساختار حقوقی و حقیقی قدرت در ایران را مانع اصلی می‌شمارند اما دو گروه دیگر وضعیت موجود را به چالش می‌كشند. با این فرض كه هر چهار گروه سودای اصلاح مناسبات حاكم بر جامعه و پیشرفت كشور را دارند می‌توان از استدلال‌های متفاوت و مشابهی برای هر دو دسته بهره گرفت:

1- به طور كلی برای تداوم حیات یك گروه سیاسی 4 انتخاب وجود دارد. نخست اینكه، گروه به بهانه‌ی نامناسب بودن فضای ذهنی جامعه، خود را از حكومت و متن جامعه كنار بكشد. تجربه‌ی گروه‌هائی نظیر جبهه‌ی ملی نشان داده است كه در گذر زمان گروه‌هائی اینچنین به طور كامل حذف و بی‌اثر خواهند شد. دوم آنكه تمام توان خویش را صرف آموزش و فعالیت در عرصه‌ی جامعه مدنی كند و عطای حكومت را به لقایش ببخشد، با در نظر گرفتن عوامل مؤثر امروزی در حیات اجتماعی یك گروه، بیرون ماندن از دایره‌ی حاكمیت به تضعیف روزافزون و در فرجام كار نابودی گروه یاد شده ختم خواهد شد، می‌توان تجربه‌ی گروه‌های بی‌پشتوانه‌ای نظیر NGOها را در این مورد مثال آورد. سوم آنكه گروه مذكور تمامی توان خویش را برای به كف آوردن سهم بیشتری از قدرت مصروف دارد بی‌آنكه نگاهی به لایه‌های فرودست قدرت بی‌اندازد، این رویه به سست شدن پایگاه‌های مردمی یك جریان فكری منجر شده و آن گروه را رفته رفته وامدار باندهای حكومتی می‌سازد و در نهایت از آن تفكر جز پوسته‌ای تهی و بی‌مصرف باقی نخواهد ماند. راه چهارم اما حضور همزمان در حكومت و جامعه است كه هم تضمینی برای حیات گروه است و هم به تقویت پایگاه اجتماعی گروه كمك می‌كند. «بازگشت به قدرت» یا «حضور در حاكمیت» با همین رویكرد مطرح می‌شود.

2- در زمانه‌ای امروز، چشمان دولت‌های دور و نزدیك بیدارتر از آنند كه فریادهای مسند‌نشینان نظام را در تفسیر رأی ملت به مقبولیت مردمی نظام جدی بگیرند. انتخابات مجلس هفتم خود گواهی بر این ادعاست. با تمام كوششی كه صاحب‌منصبان برای پشتوانه ساختن رأی مردم در پشت میز مذاكرات هسته‌ای بكار بستند چون جهان به كیفیت آن انتخابات اشراف تمام داشت و معنای تغییر رأی و تحول نظر مردم را نیز می‌دانست تمامی آن تلاش‌ها بی‌اثر ماند. در نتیجه پرونده هسته‌ای ایران در فضائی آكنده از خلاء حمایت مردمی نظام شكل گرفت و فشارها روز به روز بر ایران افزون شد.

3- عرصه‌ی سیاست، میدان ستیز و سازش است. حال این سازش ممكن است روزی در سیمای قلم‌هائی جلوه‌گر شود كه ناگزیر، مُهر سكوت بر لب دارند یا در فراموشی عهد و مسؤولیت نویسنده‌ی منتقد دیروز ظاهر شود و یا در بهره‌مندی از حداقل فواید مبانی ظالمانه‌ای كه جبهه‌ی مقابل بر ما تحمیل كرده است. اگر بپذیریم رسیدن به قله‌ی آرمان و هدف، نیازمند تحمل رنج عبور چاره‌ناپذیر از كوره‌راه‌ها و یا گرفتار شدن در سینه‌كشی‌هائی است كه سرعت صعود را به چیزی در حد صفر می‌رساند، آنگاه تمام این به زمین افتادن‌ها به تمامی آن به زمان چشم دوختن‌ها، برتری تمام دارد زیرا راه‌پیما همچنان در پی رسیدن به مقصود است حتی اگر به ظاهر، راه، دور و دراز به نظر می‌رسد و قله، جلوه‌ای دست‌نیافتنی یافته است.

4- حاكمیت یكدست راست نه لزوماً به كارآمدی نظام می‌انجامد (چنانكه تجربه‌ی هم‌آوائی بخش‌های قضائی و قانون‌گزاری و عملكرد این دو نشان داده است) و نه باعث تن دادن حاكمیت به اصلاحات اجتناب‌ناپذیر خواهد شد زیرا اصلاحات، شیشه‌ی عمر اقتدارگرائی است و از اساس با بنیان‌های فكری این جناح در تضاد است و البته هیچ سیاست‌پیشه‌ای نیز كمر به نابودی خود نمی‌بندد! باطل‌شدن گمانه‌هائی كه حفظ یا گسترش آزادی‌های اجتماعی و محدودیت آزادی‌های سیاسی را اولین نتایج یكدست شدن حاكمیت می‌دانستند نیز از همین زاویه قابل تأمل است. از دیگر سو، امید به فروپاشی نظام در پی یكدست شدن نیز هم از نظر دوره‌ی زمانی و هم نتایج غیرقابل‌پیش‌بینی آن به هیچ رو گزینه‌ای قابل بررسی نیست. بنابراین برای تمام گروه‌ها و زیرگروه‌هائی كه برشمردیم راهی مطمئن‌تر از شركت در انتخابات باقی نمی‌ماند زیرا شركت در انتخابات این‌بار سیمائی بی‌بدیل و چهره‌ای بی‌رقیب یافته است. اكنون ما نه برای تحقق وعده‌ای و برداشتن گامی، كه برای ممانعت از كف رفتن آخرین روزنه‌های تنفس فكری و خاموش نشدن شعله‌های كوچك حیات تشكل‌های نحیفی كه روزهای آغازین قوام و شكل‌گیری را می‌گذرانند و جامعه‌ی مدنی بر پایه‌ی آنها بنا می‌شود، علی‌رغم تمامی انتقادهای بجا و دل‌چركینی‌های بحق، راه تحریم را وامی‌گذاریم تا از راهی «ممكن» به مقصود خویش برسیم. عالم سیاست دنیای «ممكن‌ها»ست و شركت در انتخابات تنها گزینه‌ی پیش روی ماست.

پی‌نوشت:
1- نگارنده خود از امضاكنندگان بیانیه تحریم انتخابات مجلس هفتم بود اما زمانه‌ی امروز، زمانه‌ی دیگری است با مختصات و آرایشی دیگر.
2- از گزینه‌ی رفراندوم سخنی به میان نیاوردم زیرا نه انجام آن را در شرایط كنونی عملی می‌دانم و نه طرح آن در قالب یك سایت، توانست توفیقی در گسترش گفتمان آن در سطح جامعه بدست آورد.
3- برای نگارنده گزینه‌ی شركت در انتخابات با «رأی سفید» همچنان به قوت خویش باقی است. باید منتظر تحولات روزهای آینده و تأئید صلاحیت نامزدها بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!