۱۳۸۳/۰۸/۱۸

نويسندگان خارج‌نشين ، برداشتن اين بار امروز بر دوش شماست

در اين چند روز بار ديگر تني چند از وب‌نگاران به زندان افتاده‌اند ، دگربار دستي از جامه‌ي كوته‌آستيني به در آمده و بر گلوي اهل قلم چنگ انداخته و چندان مي‌فشارد كه چشمان بهت زده و سرشار از ترس صاحب قلمي به چشمان خون‌رنگش خيره شود تا او نيشخندي بزند و دست ديگرش را نشان دهد كه اسلحه آماده شليك را بر شقيقه آزاده‌ي رسته از قدرت و ثروت و اهل حقيقت و صداقت نهاده و از او مي‌خواهد كه اگر مي‌تواند بنويسد ، او البته آزاد است كه بنويسد به شرط آنكه پذيراي فرجام اين بازي نيز باشد ! اين دستگيري‌ها اما هم مي‌تواند سندي باشد بر تاثير گذاري وب‌نگاري ( روزنامه نگاري اينترنتي ) در جهت‌دهي افكار عمومي و شفاف سازي وقايع تاريخي-سياسي و هم مي‌تواند پروژه جديدي باشد ناشي از تصوري موهوم از قدرت وب‌نگاران و نويسندگان اين وادي ، حتي اگر آن نويسنده و مخاطبانش جمعي محدود و نامنسجم باشند كه در پهنه گيتي پراكنده‌اند و از قدرت تاثير بر افكار عمومي هم چندان بهره‌اي ندارند . اينها همه اما همان حكايت « شاه دليل تداوم حاكميت يكدست راست » است تا افكار عمومي كنترل گردد كه اگر جز اين باشد حكومت بر مردمي آگاه جز كابوسي جهنم‌گونه نخواهد بود .

پيش از اين از والامقام ستاره به دوشي شنيده بوديم كه قلم‌ها را خواهيم شكست و زبان‌ها را خواهيم بُريد … امروز اجراي آن پروژه را گام به گام به دست ديگراني مي‌بينيم كه بايد تجلي عدالت سرخ علوي باشند و منادي برابري فرادست و فرودست ، گوئي آه تاريخي محمد مسعود نويسنده آزاده‌ و مدير روزنامه « مرد امروز » كه در راه قلم و صداقت خويش جان باخت در كالبد روزگار ما دميده شده است ،‌ او مبارزان آزادانديش و نويسندگاني را كه با سلاح قلم به پيكار استبداد مي‌روند به گلهائي تشبيه كرده بود كه در جهنم مي‌رويد ! و البته كه اين گلها يكي بعد از ديگري طعمه حريق جهل عوام و قدرت خواص مي‌شوند .

تنها نگاهي به وبلاگ‌هاي صاحب قلمان ساكن ايران كافي است تا بوي نفرت‌انگيز مرگ را از نانوشته‌هايشان استشمام كنيم . بار فرهنگ‌سازي و نقد منصفانه و نگاه آگاهانه و اصلاح مسالمت‌جويانه جاي خويش را به سكوتي سپرده است كه امتدادش به عزلت و مرگ در تنهائي مي‌رسد . اما اين پايان راه نيست ، راه گريزي نيز هست . اينبار نوبت نويسندگان خارج نشين است كه همت دو چندان كنند و خوراك فكري خويش را از اين سوي مرزها ، از ميان خبرهاي رسمي و غير رسمي ، از دوستان معتمد خويش ، از هر آنكه دل‌نگران سرنوشت اين سرزمين و مردمانش است بيابند و به تحليل بنشينند و راه از چاه نشان دهند كه آنان نه دغدغه داغ و درفش دارند و نه محتاج پيچيدن حقيقت در صد لعاب و پوشش لطيفند تا مبادا روح نازكتر از گُل دشمن خراشي بردارد و از پي آن بانگ خروشي برخيزد و پاسخ سماع قلم ، گلوله سربي داغ باشد ….

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!