۱۳۸۴/۰۱/۰۵

امید انقلاب مخملین در تهران؟!

جای شگفتی نیست اگر قرن بیست و یكم را قرن «انقلاب‌های مخملین» نام‌گذاری كنیم. تحلیل‌گرانی كه سلسله اتفاق‌ها و تغییرات سیاسی منطقه خاورمیانه را به ویژه پس از حادثه 11 سپتامبر و اعلام نقشه "خاورمیانه جدید" توسط آمریكا دنبال می‌كنند به راحتی می‌توانند نشانه‌های همبستگی دگرگونی‌های منطقه‌ای را مشاهده كنند. حوادثی كه از گرجستان آغاز شد و اُكراین و امروز، قرقیزستان را درنوردیده است. نكته‌ای كه اما اینجا قابل بحث است امید برخی به برپائی انقلاب مخملین در ایران است. ایران اما از چند جهت با كشورهای استقلال‌یافته شوروی و صد البته با لبنان متفاوت است.
نخست: ساختار سیاسی جمهوری‌های آسیای میانه محل نزاع میان دولتمردان و مخالفان آنها نیست، بلكه شیوه اداره كشور و سوء استفاده از قدرت است كه در این كشورها جرقه‌ی انقلاب‌های بدون خونریزی را افروخته است. در حالی كه در ایران، نخستین اختلاف در میان طیف رنگارنگ منتقدان و مخالفان نظام حاكم، شكل و قالب ساختار سیاسی است. نیازی به بازگفتن نیست كه فروپاشی بنیانی یك ساختار سیاسی به وقوع دوره‌ای از هرج و مرج‌های غیر قابل كنترل، ختم خواهد شد. حتی در مقطع تاریخی پس از انقلاب 57 تا برگزاری رفراندوم قانون اساسی، با مبنا قرار گرفتن قانون اساسی شاهنشاهی، اختیارات و وظایف اركان حكومت و به ویژه شاه به نهادهای مختلف واگذار شد تا امكان اداره حكومت فراهم شود. بنابراین حتی اگر شاهد برپائی انقلابی مخملین در تهران باشیم (كه به نظر من بسیار بعید است) در نخستین گام بعد از پیروزی شاهد پراكندگی و آشفتگی گروه‌های منتقد و مخالف بر سر ساختار قدرت خواهیم بود. ممكن است عده‌ای خُرده بگیرند كه این وضعیت موقتی است و حداكثر تا برگزاری "رفراندوم قانون اساسی" تداوم خواهد یافت. شوربختی اینجاست كه با توجه به فضای ذهنی حاكم بر گروه‌های مختلف ایرانی، پذیرش نتایج چنین رفراندومی امری آسان نخواهد بود و احتمال وقوع درگیری‌های خونین و مسلحانه با اكثریت پیروز و حاكم، كم نخواهد بود.
دوم: در كشورهای استقلال یافته‌ی آسیای میانه، یك اپوزیسیون متحد و قدرتمند در برابر دولت مركزی صف‌آرائی كرد. در حالی كه گروه‌های اپوزیسیون ایرانی، اكنون كه هیچ قدرتی در اختیار ندارند از نشستن پشت یك میز و گفتگو ناتوانند. زیرا بیش از هر عاملی، كیش شخصیت و نفی دیگران به تداوم حیات چنین گروه‌های مدد می‌رساند، حال مشخص است این گروه‌ها به محض دستیابی به حاكمیت چه جنگ قدرتی را آغاز خواهند كرد. تاخیری كه در پیروزی مخالفان در قرقیزستان پدید آمد و تردیدی كه ناظران نسبت به پیروزی آنان در تحلیل‌های خویش ابراز می‌كردند ناشی از همین عامل مهم بود. در قرقیزستان نیز اپوزیسیون متحد و قدرتمندی وجود نداشت و اكثر رهبران مخالف نیز در زندان به بند كشیده شده بودند بنابراین امكان راهبری جنبش را عملا از دست داده بودند. تنها پس از آزادی این گروه از رهبران از بند زندان بود كه انقلاب مخملین قرقیزستان شكل و نظم ذاتی خود را بازیافت.
سوم: مردم كشورهای استقلال‌یافته پس از یك دوره طولانی حاكمیت شوروی، در عمل قادر به درك و پذیرش حاكمیت تمام عیار دینی (یك حكومت بنیادگرا) نیستند. تجربه شكست جنبش اسلام‌گرایان تاجیكستان به رهبری عبدالله‌نوری كه در نهایت به امضاء قرارداد صلح و تقسیم مناسب حكومتی انجامید نشان می‌دهد حتی در كشوری چون تاجیكستان كه از نظر فرهنگی و تاریخی بیشترین شباهت را به ایران دارد و مذهب در آن نفوذ فراوانی داشته است، بنیادگرایان قادر به برتری مطلق سیاسی و تشكیل حكومت نبودند. نیز مردمان این كشورها با مساله‌ای به نام "فرهمندی قدرت روحانیت" مواجه نیستند. سكولاریزم در این كشورها یك معیار از پیش پذیرفته شده است. در واقع تصور روال حكومتی دیگر، در این كشورها امری نزدیك به محال است! منتها در ایران نفوذ فراوان مذهب با قرائت‌هائی به غایت متفاوت و متناقض و گسستگی و تقابل نسل سوم و نسل‌های پیشین موقعیتی ناپایدار و كاملا غیرقابل پیش‌بینی را رقم خواهد زد كه امید به انقلاب مخملین در تهران را به یأس مبدل می‌كند.
چهارم: مردم ایران امروز دچار نوعی انفعال سیاسی هستند. بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشت جامعه، اكنون به عنوان عنصری پررنگ در رفتار سیاسی ایرانیان جلوه‌گر شده است. از این منظر نیز نمی‌توان امیدی به خیزش مردم داشت. آنچه زیر عنوان "جنبش چهارشنبه سوری" در نوشتار برخی نویسندگان خارج‌نشین در روزهای پیشین دیده شد چیزی جز "توهم یك جنبش" نیست. جنبشی كه حتی اگر پا بگیرد، در بهترین حالت، چون حركت‌های آشوبگرانه اوباش در خرداد چند سال پیش رُخ خواهد نمود كه جنبشی فاقد رهبری، بدون سازماندهی و تهی از فاكتورهای اولیه یك حركت سیاسی-اجتماعی و در فرجام كار، ناگزیر محكوم به شكست خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!