۱۳۸۲/۱۰/۱۵

آنکه نآموخت از گذشت روزگار

از آن صبح كه بم لرزيد و پديده اي از قوانين جاري طبيعت در آن رُخ نمود 11 روز گذشته است . در اين مدت آنچه گفتني بوده ، آمده است و آنانكه دستي بر آتش دارند و قوتي در قلم بازگفته‌اند آنچه را هزاران بار تكرار شده‌ و از پس هر حادثه‌اي به باد فراموشي سپرده شده است تا دگر باري رسد كه گزيدن انگشت پشيماني را لازم شود .

در اين روزها بارها براين غم گريستم . هر زمان كه دانه‌هاي اشك از گونه هايم سرازير مي‌شد به ياد مي‌‌آوردم شور بختي قومي گرفتار را كه بنيان زندگيشان ، همه آنچه كه وجود داشته ، بر باد فنا رفته است ؛ اما در همان زمان تصوير قوم بزرگتري را مي‌ديدم به نام ايرانيان كه تنبل ترين شاگردان كلاس تاريخ ، اكثريت مطلق را در ميان آنها دارند .

در آن هنگام كه منجيل و رودبار زلزله را تجربه كرد هزاران به ظاهر كارشناس ، باد در گردن از اظهار فضل هاي علمي‌شان ، روشهاي مقابله با زلزله را بازگو مي‌كردند و مي‌گفتند آنچه را «بايد» كرد . با گذشت ايامي نه چندان طولاني از آن فاجعه احساسات جريحه‌دار شده فروكش كرد . دانشكده هاي مهندسي عمران گسترش يافت و تابلوهاي مراكز جديدي بر بالاي ساختمان ها نصب گشت كه هان ! آمده‌ايم كه زلزله را ريشه‌كن سازيم ! حاصل اما باز ديوارهاي خشت و گلي‌اي بود كه در منجيل و رودبار سرپناه روزهاي تكاپو و شبهاي خستگي ساكنان اين ديار را بنا نمود . از آن قوم كه هر يك عزيزي را از كف داده بود كمتر كسي درسي آموخت كه حتي آنكه در اين انديشه بود نه دانشي داشت و نه «مسؤولي !» بود كه او را ياري دهد .

« بم » تاوان همان درس نآموزي است . اما انديشيده‌ايم كه جز كاهلي كدامين انديشه ما را از انديشه خطرهاي فردايمان بازمي‌دارد ؟ اين سستي ، ريشه در «ما»ي بزرگتري دارد به نام «شرقيان» ؛ همانان كه در انديشه شان نيروي «اله» است كه آنان را در برابر آفات و بلايا مصون مي‌دارد . همين است كه از تكاپو و فعاليت باز مي‌ايستند كه «خدائي» هست كه به آنها «لطف» كند و شر را از آنان دور سازد . گواهش زنده و حاضر پيش روي ماست . ژاپن و كاليفرنيا و مالزي –كه اين آخري اينچنين انديشيدن را به كناري نهاده است- ساكنان همين «دهكده جهاني»اند . آن هنگام كه از يك ساكن كشوري از کشورهای منطقه آسياي جنوب شرقي پرسيدم كه شما در دنيا به چه كس باور داريد دستش را مشت نمود و محكم بر سينه خود زد و گفت :Myself : خودم ؛ و ادامه داد : من هر كاري را كه بخواهم با «نيروي خودم» در جهان انجام خواهم داد . از دينش پرسيدم . پاسخ داد : دين چيست ؟ و آنهنگام كه مفهوم دين را برايش بازگو كردم دريافتم كه لائيك است و در دنيا فقط و فقط «خود» را و «نيرو و اراده‌اش» را باور دارد . اين حديث بي‌دينان است ؛ در نگاه ما كه خود را مسلمان مي‌دانيم ( به فرنگ رفتم مسلماني ديدم ؛ به وطن بازآمدم مسلمان ديدم ! ) دعا و نيايش به درگاه آفريدگار پس از تلاش و تكاپو است و آنجا كه دستها همت خود را به تمامي به ميدان آورده است و عنان حاصل كار از دايره قدرتمان بيرون شده است دستها به قصد نياز به آسمان بلند مي‌شود ؛ جاي جاي دينمان تحريف است و انحراف و كج‌فهمي ….

«ايران» در اين 11 روز بر «بم» گريست كسي اما به ياد نياورد هر سال در همين سرزمين 22 هزار نفر در تصادفات رانندگي جان مي‌بازند و كمتر فاجعه‌اي در ابعاد بم در ميان جاده رخ مي‌دهد كه اينچنين ابراز احساسات –تخصص ما ايرانيان- را برانگيزد كه حتي اگر چنين باشد هرگز نه كمكي مالي برايشان جمع مي‌شود و نه همدردي عاطفي‌اي ؛ هر سال خانواده هائي در تمام ايران به وسعت «بم» بر كشتار خاموش عزيزانشان مي‌گريند ، نهادي اما نيست كه اين درد را مرهم بجويد و درمان كند ؛ خانه از پاي‌بست ويران است ….

در ميان آنهمه خبر غمبار كه گهگاه به خبر زنده بيرون آمدن هموطني از آوار گور تا ديروز خانه ، لبخندي را بر لبها مي‌نشاند هواپيماهاي نظامي آمريكا پس از سالها از آن ارديبهشت كه با نام طبس –كه از قضا آنجا نيز زلزله‌اي مرگبار را تجربه كرده است-گره خورده است اينبار نه براي آزادي هموطنانشان كه براي ياري هم ميهنانمان در خاك ايران فرود آمدند و پچ پچ ها آغاز شد كه روابط ميان اين دو دشمن هيچگاه اينچنين گرم نبوده است و هر چه سريعتر بايد نان مذاكره و آشتي را در تنور سياست چسباند . چراغ سبز از آن سوي آبها زده شد ، سياستمداران حاكميت اما چون هميشه پاسخي كليشه‌اي دادند كه «آنها» ميدانند چه بايد بكنند كه اعتماد ما جلب شود . آنچنان شرايط مناسب بود كه هياتي سياسي قصد سفر به ايران نمود .

معمر قذافي در ميان رهبران جهان به كارهاي عجيب شهره است ؛ ‌از به يكباره منحل كردن تمام وزارتحانه ها تا چريكهاي زن را تنها محافظان خويش ساختن . اما او هنري دارد كه كمتر رهبري در خاورميانه چون اوست . او تهديدها را به خوبي مي‌شناسد و آنها را به بهترين فرصتها بدل مي‌سازد . در همين ايام با قبول مسؤوليت سقوط آن هواپيما و پرداخت غرامت و پذيرش داوطلبانه پروتكل الحاقي و بازرسي هاي سازمان بين‌المللي انرژي اتمي در مقابل لغو تحربمها حيات ملت خود را بيمه كرد . هم او به ايران و كره شمالي نيز توصيه كرد راه او را پي گيرند .

وزير راه بارها در مقابل پرسش خبرنگاران و نمايندگان در مورد فرسوده بودن ناوگان هوائي «لغو تحريمها» را يگانه پاسخ مي‌داند ، وزير امور خارجه اما در واكنش به لغو موقت تحريمها براي امكان ارسال كمك هاي دولتي و مردمي از آمريكا براي مردم بم اعمال تحريمها را اقدامي «ابتر» معرفي مي‌كند !

حديث درس نآموزي ما ايرانيان و فرصت سوزي‌هايمان را آيا انتهائي هست ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!