۱۳۸۳/۱۰/۳۰

مبارکتان باد اين بهمن در بند!

بهمن‌ماه هم فرا رسيد. اين‌بار اما بهمن رنگ و بوئي دگر دارد. به نام آرش سيگارچي در مسنجرم که مي‌نگرم بغض راه گلويم را مي‌بندد. چراغش خاموش است. با خويش زمزمه مي‌کنم: نه، اين چراغ خاموش‌کردني نيست، اين پرنده مردني نيست، اين عشق رفتني نيست، اين نور زدودني نيست. نوري که ما، اهل قلم، بر تاريکي‌ها افکنده‌ايم؛ تاريکي‌هاي اذهان وامانده از جستجوي راه و تاريکي‌هاي کنج تاريک‌خانه‌ها؛
کنج زندان نمي‌دانم کدام خاطره را مرور مي‌کند. من و آرش هر دو زاده سال انقلاب‌ايم. زاده 1357؛ تقدير اين بود که حتي تاريخ تولدمان نيز سياسي باشد. من زاده 1357 هستم و البته متولد ماه فراموش ناشدني‌اش، بهمن‌ماه.
بار ديگر بهمن‌ماه مي‌آيد و من به جاي آنکه به سالي بينديشم که بر من رفته است و از ميلاد آن نوزاد، در آن شب سرد زمستاني و وحشت حکومت نظامي در آغوش زاينده‌رود اصفهان بنويسم که مسعودش ناميدند به آرش فکر مي‌کنم. به اينکه اکنون چه مي‌کند؟ شايد چشم بر سقف سلول دوخته است و با خود نجوا مي‌کند به عقوبت کدامين گناه؟ شايد آرزو مي‌کند دوستان از او يادي کنند، شايد هم راه رفته را مرور مي‌کند. او اما به راهي که همه ما، آنانكه مي‌انديشند و مي‌خوانند و مي‌نويسند و گفتگو مي‌کنند و مي‌آموزند و مي‌آموزانند، به اين راه و سنگلاخ‌ها و پيچ‌هاي تندش آگاه بود. درد در ايران ماندن، درد فعاليت زير سايه وحشت را مي‌دانست. اين درد را با هم قسمت مي‌کرديم. در پايان نخستين روز دادگاه از او پرسيدم دادگاه چگونه بود، پاسخي داد که مرا در خود فروبرد، راست مي‌گفت. ديگر خسته شده‌ايم. از اين همه همنشيني با دلهره و عذاب.
سالگرد تولد وبلاگ که فرارسيد در مسنجر حاضر شد و گفت چند خطي برايت نوشته‌ام. لبخند رضايت بر لبانم نشست و با آغوش باز پذيرفتم که جانا سخن از زبان ما مي‌گوئي. او درد مرا چون معدود دوستان اهل قلم ساكن ايران مي‌فهميد چه، او نيز درد را تا عمق استخوان حس کرده بود.
آرش امروز چشم در چشم سکوت است. به تقويم مي‌نگرم، بهمن ماه است. ماه انقلاب. بايد تبريک بگويم؟ به چه کسي؟ به خودم؟ که 4 بهمن روز ميلاد طفلي است که اکنون همنشين قلم است و مي‌کوشد ندايش، پيام ايرانيان باشد؟ به آرش؟ که وبلاگش را پنجره التهاب نام نهاد و امروز نام وبلاگش معنا شده است؟
آري، تبريک مي‌گويم فرارسيدن بهمن‌ماه را از جانب این نسل، نسل زاده‌ي 57 ... مبارکتان باد اين بهمن در بند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!