۱۳۹۰/۱۲/۱۰

آرزو!

یعنی در این مملکت، روزی خواهد رسید که "شرایط حساس کنونی" نباشد؟!

۱۳۹۰/۱۲/۰۹

پیامک وارده!

«همشهری محترم!
اینک که آخرین فرصت طلایی، به خواست خداوند نصیب‌مان شده است، بیاییم با همدلی و یک‌صدا از این فرصت خداداده استفاده نماییم و با رأی قاطع به [...]، حماسه‌ای دیگر رقم زنیم.
وعده‌ی ما فردا در مسجد مصلای [...]، رأس ساعت ۱۹ جهت سخنرانی حضور به‌هم رسانید.»

فکر کنم مسؤولان امور، باید فکری اساسی به حال این نامزد محترم بنمایند! کسی که در «پیامک تبلیغاتی» خود، از عبارت «آخرین فرصت طلایی» استفاده می‌کند، قاعدتاً نگرشی «ویژه» به وضعیت سیاسی ایران دارد! مگر اینکه این پیامک، حکایت گل زدن غضنفر به دروازه‌ی خودی باشد!

۱۳۹۰/۱۲/۰۸

«ما» این‌ایم...!!!

اخبار ۲۰:۳۰:
فیلم «جدایی نادر از سیمین» در بخش بهترین فیلم خارجی، برنده‌ی جایزه‌ی اُسکار شد [صحنه‌ی بالا رفتن اصغر فرهادی، کارگردان فیلم، از پله‌ها نمایش داده شده و بلافاصله تصویر جشنواره‌ای دیگر بر صفحه‌ی تلویزیون ظاهر می‌شود]. لازم به ذکر است، این فیلم، اولین بار، سال گذشته، در جشنواره‌ی فیلم فجر، برنده‌ی جایزه شده بود [صحنه‌ی اعطای جایزه‌ی برگزیدگان جشنواره‌ی فیلم فجر سال ۸۹ با پس‌زمینه‌ی صدای مجری پخش می‌شود که اصغر فرهادی را برای دریافت جایزه دعوت می‌کند]. خبر بعدی!

پی‌نوشت:
۱- همین میزان بازتاب رقیق و گذرا هم برای من نامنتظره بود!
۲- هر زمان که نام اصغر فرهادی به گوشم می‌خورد یا خبر موفقیت فیلمی ایرانی را می‌شنوم، بی‌اختیار به یاد این استقبال بی‌نظیر از اصغر فرهادی می‌افتم!

۱۳۹۰/۱۲/۰۷

از «رأی من کجاست؟» تا «نان من کجاست؟»

«تحریم اقتصادی»، کلمه‌ای ناآشنا نیست. سال‌هاست این عبارت در رسانه‌های ایران و غرب شنیده می‌شود. چند وقتی است که به بهانه‌ی فعالیت‌های هسته‌ای ایران و گمانه‌ی سویه‌های نظامی این پروژه، تحریم‌های ایران تشدید شده است. غربی‌ها اکنون تعارف‌های معمول پیشین را کنار گذاشته‌اند. تا امروز، هدف از تحریم‌ها، مسدود کردن منابع درآمدی حاکمیت ایران و در تنگنا قرار دادن آن برای تمکین در برابر جامعه‌ی جهانی عنوان می‌شد. افزون بر این، به‌صراحت ادعا می‌شد که تحریم‌ها چنان هوشمند است که فقط نظام ایران را هدف گرفته و برای مردم ایران مشکل‌ساز نخواهد بود. بدیهی بود که چنین ادعایی قابل قبول نبود. اقتصاد، عامل انحصاری بقای یک حکومت نیست؛ از مؤلفه‌های تداوم حیات روزانه‌ی مردم یک کشور هم است. بقای گروهی از انسان‌ها بدان وابسته است. امروز اما پرده‌پوشی‌ها و انکارها کنار گذاشته شده و به صراحت از هدف‌گیری مردم ایران سخن می‌گویند (برای نمونه این مصاحبه را نگاه کنید).

۱۳۹۰/۱۲/۰۶

صورت‌بندی مسأله‌ی «ایران اتمی» - بخش پنجم (پایانی)

بخش‌های پیشین این نوشته را می‌توانید در این نشانی‌ها (بخش اول، دوم، سوم و چهارم) مطالعه کنید.

۶- چرا نظام ایران تا کنون «آزمایش هسته‌ای» را انجام نداده است؟
الف. عضویت در ان.پی.تی، فقط در صورت تداوم عضویت، مانعی بر سر آزمایش هسته‌ای است. کره‌ی شمالی با خروج از ان.پی.تی، ساخت سلاح هسته‌ای را پی گرفت و دست به آزمایش هسته‌ای زد.
ج. شواهد کنونی بیشتر مؤید آن است که ایران فاقد سلاح اتمی است. حتی اگر ایران، دارای سلاح هسته‌ای نیز باشد، عیان نکردن آن راهبرد درستی بوده است. عدم انجام آزمایش هسته‌ای، استخوان را لای زخم باقی گذاشته و طرف مقابل را میان هوا و زمین، معلق نگاه داشته است. در نتیجه امکان اتخاذ تصمیمی برق‌آسا و قاطعانه برای یکسره کردن تکلیف را از او سلب کرده است (ظاهراً جک استراو وزیر خارجه‌ی پیشین انگلیس نیز در گفت‌وگویی با حسن روحانی، دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی به این نکته اشاره کرده است که عدم آزمایش هسته‌ای و ناشفاف بودن موضوع "دارا بودن سلاح اتمی"، تصمیم‌گیری غرب را در برابر ایران با مشکل جدی مواجه ساخته است).

۱۳۹۰/۱۲/۰۵

مرخصی!

دلم می‌خواهد
زندگی‌ام راموقتاً بدهم دست آدمی دیگر
بگویم: تو بازی کن تا من برگردم...
فقط... نسوزی‌ها...!

۱۳۹۰/۱۲/۰۴

صورت‌بندی مسأله‌ی «ایران اتمی» - بخش چهارم

بخش‌های اول تا سوم این نوشته را می‌توانید در این نشانی‌ها (اینجا، اینجا و اینجا) بخوانید.

پس چه سرنوشتی در انتظار ایران خواهد بود؟
به نظر می‌رسد خودکفایی ایران در زمینه‌ی دانش هسته‌ای (چه در زمینه صلح‌آمیز و چه در زمینه تولید سلاح هسته‌ای) کل خاورمیانه را وارد شرایط جدیدی خواهد کرد. ترکیه و عربستان و مصر به احتمال فراوان، نخستین کشورهایی خواهند بود که برای دستیابی به دانش و جنگ‌افزار هسته‌ای اقدام خواهند کرد. اتمی شدن عربستان به دلیل نفوذ نیروهای بنیادگرا در جامعه و حکومت و خطر سیطره‌ی کامل بنیادگرایان و به دست گرفتن کنترل سلاح‌های هسته‌ای توسط آنان فاجعه‌ای برای آمریکا خواهد بود. وضعیت مصر هم چندان بهتر نیست. بهار عربی، مصر متحد را به مصر منتقد تبدیل کرده و اگر روند کنونی ادامه یابد، دور نیست زمانی که مصر، دست‌کم در عرصه‌ی سیاست، تمام‌قد رویاروی اسرائیل بایستد. همسایگی و هم‌مرزی این کشور با اسرائیل، اتمی شدن این کشور را نیز به دغدغه‌ی آمریکا تبدیل کرده است. وضعیت ترکیه البته اندکی بهتر است. ترکیه تا حد زیادی قابل اعتماد است اما گوش‌به‌فرمان آمریکا نیست. این کشور از چند سال پیش بر اساس منافع ملی خود، سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌الملل خود را تنظیم کرده و در موارد متعددی رویاروی آمریکا و اسرائیل ایستاده است. ماجرا آنقدر جدی است که برخی استراتژیست‌های آمریکایی، وقوع جنگی میان آمریکا و ترکیه بر سر حوزه‌ی منافع را تا سه یا چهار دهه‌ی آینده پیش‌بینی می‌کنند.

۱۳۹۰/۱۲/۰۳

صورت‌بندی مسأله‌ی «ایران اتمی» - بخش سوم

بخش اول و دوم این نوشته را می‌توانید در این نشانی‌ها (اینجا و اینجا) بخوانید.

۵- اگر می‌دانند چرا دلایل خود را رو نمی‌کنند و فقط با سیاست و اقتصاد جلو می‌آیند؟
ایمایان در این بند، انجام آزمایش هسته‌ای را پایان فصل جاری پرونده‌ی هسته‌ای ایران و آغاز فصلی جدید عنوان کرده است. او پاکستان و کره‌ی شمالی را آینده‌های محتمل ایران دانسته و با این تحلیل که ایران، همچون پاکستان نخواهد شد، وضعیت ایران اتمی فردا را همانند کره‌ی شمالی امروز پیش‌بینی کرده است. اینجا بایستی به چند نکته دقت شود:

۱۳۹۰/۱۲/۰۲

هنوز هستی ای دل؟!

گاهی لازم است دلت با گره خوردن نگاهت در چشمانی دیگر بلرزد، هُری بریزد پایین، عرق سرد به پیشانی‌ات بنشیند، دویدن گرمایی ناشناس را در رگ‌هایت حس کنی....
لازم است! لازم است تا مطمئن شوی هنوز جای آن قلب صبور با قطعه‌ای سنگ یخی، پر نشده است.

۱۳۹۰/۱۲/۰۱

فرهنگ ایرانی در تاکسی!

عصر بود. دمادم غروب آفتاب. مردی موقر و متشخص با لباس‌هایی شیک و تمیز و ریشی پروفسوری و سامسونتی در دست - درست شبیه قیافه‌ی مرسوم مهندسان - روی صندلی جلویی تاکسی نشست. راننده در حالی که دنده را جا می‌زد و ماشین را راه می‌انداخت، بی‌درنگ رو به او کرد و نالید که:
- آقا این دیگه چه وعضشس؟ هیچی دُرُس نی، هیچی سری جاش نی، همه چی گرون، همه دربه‌در، همه بدبخت، معلوم نیس اینا دارن چیکا می‌کونن، صب تا شب داریم سگ‌دو می‌زنیم، همِشَم هشتمون گرو نُه‌مونس، ای خدا بگم باعثا بانی‌شا چیکا کوند، ای آتیش به زندگی‌شون بیگیرد که مردما اینجوری بدبخت کردن...

مسافت کوتاهی پیموده شد. مردی موقر و متشخص با ریشی توپی و انبوه و مشکی که پیراهن سفیدش را روی شلوار انداخته بود، در کنار همسر چادری و روگرفته‌اش کنار خیابان ایستاده بود. راننده بوق زد و دو مسافر در صندلی عقب تاکسی سوار شدند. راننده تاکسی رو کرد به همان مسافر جلویی و بلافاصله اضافه کرد:
- اما اینم بگما حج‌آقا، جلو آمریکا و اسرائیل خب دراومِدنا...!

قیافه‌ی مسافر جلویی که با چشمانی گردشده و دهانی از تعجب باز مانده، به راننده تاکسی خیره مانده بود، واقعاً دیدنی بود!

۱۳۹۰/۱۱/۲۹

گزارش یک آدم‌ربایی

امروز یک سر رفته بودم کتابفروشی تا کتاب «ایران و یونان» اثر حاتم قادری را بخرم. موقع پرداخت بهای کتاب، چشمم افتاد به کتاب‌های «گزارش یک آدم‌ربایی» گابریل گارسیا مارکز که روی میز پیشخوان فروشنده روی همدیگر چیده شده بود. از فروشنده پرسیدم:
- این کتاب، پُرفروش است که آن را روی پیشخوان و پیش چشم مشتری‌ها گذاشته‌اید؟
- بله! جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های ماست.
- [با اندکی تردید گفتم] اِم‌م‌م‌م... به خاطر ِ... به خاطر توصیه‌ی «چیز» است که این کتاب پرفروش است؟ ...یا دلیل دیگری دارد؟
- [چند ثانیه مکث] نمی‌دونم به خاطر توصیه‌ی اونه یا نه. ولی پرفروش‌ترین کتاب ماست...
- اوهوم! لطفاً یکی هم به من بدهید! کتاب کاغذی را به نسخه‌ی پی.دی.اف ترجیح می‌دهم!

۱۳۹۰/۱۱/۲۸

معرفی کتاب «راننده تاکسی»

عین مرغ سرکنده در خانه راه می‌رفتم. حسابی خسته بودم. حوصله‌ی کتاب خواندن نداشتم. سرعت اینترنت هم آن‌قدر پایین بود که حتی نمی‌شد یک صفحه‌ی ساده را باز کرد (در برخی لحظات سرعت به ۱۷ بایت بر ثانیه می‌رسید!). تلویزیون ایران از مردم درباره‌ی شرکت پرشور در انتخابات نظرگیری می‌کرد و شبکه‌های ماهواره‌ای هم در اثر پارازیت قطع بود. کمی که دراز کشیدم، از تخت پایین آمدم و بی‌حوصله و تنبلانه سراغ کتابخانه‌ام رفتم. «راننده تاکسی» را که چند سال پیش خریده بودم، از میان کتاب‌ها بیرون کشیدم و شروع به خواندن کردم.
«راننده تاکسی» مجموعه‌ای از یادداشت‌های طنزآمیز به قلم «محمود فرجامی» است. یادداشت‌ها در قالب روایت و خاطره‌گویی یک راننده تاکسی از آنچه در تاکسی میان او و مسافران یا میان خود مسافران اتفاق افتاده است، می‌گذرد. فرجامی در مقدمه‌ی کتاب به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کند:

۱۳۹۰/۱۱/۲۷

باران زمستانی اصفهان

در اصفهان، باران زیبایی می‌بارد. نرم و آهسته و پیوسته. بوی باران را از پنجره می‌شمم. آرزو می‌کنم تا فردا صبح باران بند آمده باشد. هوا، پس از باران، حسابی تمیز و لطیف و نشاط‌آور است. آفتاب جهانتاب هم که در آسمان بی‌ابر و آبی بتابد، عیش کوه رفتن صبحگاهی من تکمیل ِ تکمیل می‌شود.

۱۳۹۰/۱۱/۲۶

حرکت انتحاری ایرانی‌جماعت!

ایرانی‌جماعت حتی در انجام حرکت انتحاری هم گند می‌زند!
طرف در تایلند حرکت انتحاری انجام داده؛ حاصل انفجار این بوده که دو پای خودش قطع شده، چهار نفر هم زخمی شده‌اند...! یک خسته‌نباشید مخصوص...!!!
آن‌وقت شخصی در افغانستان یا عراق حرکت انتحاری می‌کند. خودش که تضمینی می‌میرد! دست‌کم چهار پنج نفر را هم می‌کشد! چهل پنجاه نفری را هم راهی بیمارستان می‌کند!
حالا یا واقعاً ایرانی‌جماعت این‌کاره نیست! یا بی‌عرضگی تاریخی باعث شده نتواند حتی یک حرکت انتحاری باکیفیت (؟!) انجام دهد!!!

۱۳۹۰/۱۱/۲۵

نصیحت مادرانه

مادرم هر وقت از مرگ پدرم و فراز و نشیب‌های پس از آن حرف می‌زند، دو جمله را تکرار می‌کند:
«خوبی زندگی این است که می‌گذرد...»
و
«آدم به هر شرایطی عادت می‌کند...»

جمله‌ی اول را برای حادثه‌ی مرگ پدرم می‌گوید و دومی را برای ماجراهایی که پس از آن به سرش رفته است. همیشه وقتی شرایط زندگی دشوار می‌شود و روزگار سخت می‌گیرد، جمله‌ی اول پیش چشمم زنده می‌شود و آرامم می‌کند. و هر وقت برای یک تغییر وضعیت در زندگی دودل هستم و از خطر کردن ترسانم و از آینده‌ای که شاید دل‌آزار باشد، نگرانم، جمله‌ی دوم به یادم می‌آید و باز آرام می‌گیرم.

۱۳۹۰/۱۱/۲۴

روزی چنین غلیظ...

در پاساژ سپاهان اصفهان، فردا روز ولنتاین است. در فیس‌بوک، فردا «۲۵ بهمن» است. در شرکت، فردا روز بعد از ۲۴ بهمن است و سررسید تحویل یکی از پروژه‌ها. در اتوبوس، فردا دهمین روزی است که از موعد پرداخت حقوق کارگران گذشته و آنها را دل‌نگران وضعیت مالی شرکت کرده است. در تاکسی، فردا آخرین روز حراج لباس‌های مارک فلان است. در ماهواره، فردا یادآور روز عشق در دوران شکوهمند ایران باستان است، روزگاری که اروپای متمدن امروز در سیاهی و تباهی غوطه‌ور بود. در خانه‌ی همسایه‌ی ما، فردا زمان پرداخت اجاره‌ی ماهانه به صاحبخانه است و...

فاصله‌ی دنیاهای آدم‌ها در چنین موقعیت‌هایی است که جلوه‌گر می‌شود. دنیاهایی با انبوهی تفاوت و تضاد و تناقض. جالب این است که این دنیاهای رنگ به رنگ و متناقض، گاه در وجود یک فرد، درهم تنیده می‌شوند و یک سمفونی گوشخراش را می‌سازند: ناساز و ناکوک و نافُرم. تو می‌مانی و یک احساس عذاب‌آور و مبهم؛ احساسی که حتی خودت هم از درکش عاجزی....

۱۳۹۰/۱۱/۲۳

اکتیویسم فیس‌بوکی

فیس‌بوک هم مثل بسیاری دیگر از دستاوردهای مدرنیته و مدرنیسم در نزد ما ایرانیان، در صورت و سیرت، نسبت به ایده‌ی اولیه، تغییر کرده است. نمی‌گویم تغییر ماهیت داده است؛ قصد ندارم برای آن، ذات و محتوایی معین مفروض بگیرم و ایرانیان را به تغییر کاربری‌اش متهم کنم. آنچه هست دگرگونی کارکردهای این ابزار دنیای مدرن ارتباطات به دست ایرانیان است.

۱۳۹۰/۱۱/۲۲

جی‌میل و فیس‌بوک ممنوع!

از صبح پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰، دسترسی به جی‌میل و فیس‌بوک و هر سایتی که از پروتکل https استفاده می‌کند، به طور کامل قطع شده است (دست‌کم در اصفهان). ورود به این سایت‌ها با هیچ ترفندی ممکن نیست. جسته-گریخته شنیده‌ام که این مشکل فقط در شهرهای بزرگ ایران اتفاق افتاده و وضعیت شهرهای کوچک و حتی روستاها تغییری نکرده است. امروز که ۲۲ بهمن است، سه روز می‌شود که انتظار باز شدن جی‌میل را می‌کشم تا ایمیل فوری یکی از شرکت‌های همکار را پاسخ دهم...! انتظاری ساده و پیش‌پاافتاده...!
گویا آنچه از نگاه ما «حق»مان است و دیگری را «موظف» به ادای آن می‌دانیم، از نگاه طرف مقابل، «لطف»ی است که به ما ارزانی شده است. آنان هر از چندی با چنین اتفاق‌هایی، تفاوت فضای ذهنی را یادآور می‌شوند تا مبادا «لطف مکرر» آنها در چشم ما «وظیفه‌ی مقرر»‌شان جلوه کند!

۱۳۹۰/۱۱/۲۱

نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد!

گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
یک جام بده ز باده هان ای ساقی!
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد

خیام

۱۳۹۰/۱۱/۲۰

دلمشغولی با مظلومیت خویش...

می‌توان گمان کرد چنانچه شرایط ابتدای دهه‌ی ۱۳۳۰ ده بار دیگر، با توطئه‌ی خارجی یا بدون آن، تکرار شود، خرده‌فرهنگ‌های جامعه‌ی ایران باز هم ائتلافی ضمنی در برابر یک خرده‌فرهنگ را که احتمال برنده شدن آن وجود دارد به هر نوع سازشی ترجیح بدهند، حتی اگر به معنی شکست از اجنبی باشد.

۱۳۹۰/۱۱/۱۹

کآواز دهل شنیدن از دور خوش است!

گویند کسان، بهشت با حور خوش است
من می‌گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است

خیام

۱۳۹۰/۱۱/۱۸

صورت‌بندی مسأله‌ی «ایران اتمی» - بخش دوم

بخش نخست این نوشته را می‌توانید در این نشانی بخوانید.

۳- صرف‌نظر از نظامی بودن یا نبودن فعالیت‌های ایران، آیا تعطیلی آنها عاقلانه است یا نه؟
من با ایمایان، هم‌داستان‌ام که هر عملی در دنیای سیاست با احتساب هزینه و فایده سنجیده می‌شود. اما با رهبری نظام هم هم‌نظرم که تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای در زمان خاتمی، بدون نتیجه و بی‌هیچ دستاورد مشخصی بوده است. ایران، داوطلبانه سایت نطنز را تعطیل کرد، اما پاسخ غرب به این گام ایران، درخواست توقف دائمی غنی‌سازی بود. دقت شود که آنچه در قرارداد سعدآباد آمد، فقط «تعطیلی سایت نطنز» بود و نه «توقف کلی غنی‌سازی اورانیوم». غرب در مقابل حُسن نیت ایران قدم از قدم بر نداشت. نه امتیازی به ایران داده شد و نه هیچ‌یک از تحریم‌های بعد از انقلاب ایران لغو گردید.

۱۳۹۰/۱۱/۱۷

صورت‌بندی مسأله‌ی «ایران اتمی» - بخش اول

این یادداشت در پاسخ به فراخوان نویسنده‌ی وبلاگ ایمایان برای طرح صحیح مسأله‌ی «ایران اتمی» نگاشته شده است. برای طولانی‌نشدن یادداشت، من بندبه‌بند مطابق نوشته‌ی ایمایان پیش رفته‌ام و در قالب هر بند به مدعاهای مطرح‌شده پرداخته‌ام.

۱۳۹۰/۱۱/۱۶

مملکت فقط به «یک» رئیس‌جمهور نیاز دارد!

اکثریت بزرگی از فعالین سیاسی منتقد و مخالف در لابه‌لای گفته‌ها و نوشته‌ها و شوخی و جدی حرف‌زدن‌هایشان، ابراز نظر می‌کنند که «در آینده» قصد دارند رئیس‌جمهور شوند!
خواستم به اطلاع برسانم علاوه بر رئیس‌جمهور، به تعدادی وزیر و رئیس و مدیر کل و نماینده‌ی مجلس و حقوقدان و قانون‌نویس و منتقد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و قضایی و عنصر حزبی و روزنامه‌نگار و وب‌نگار و رئیس کارخانه و فعال صنعتی و ورزشی و فرهنگی و امثال آن هم برای اداره‌ی مملکت نیازمندیم!
محض یادآوری بود البته! چون اصولاً معلوم نیست چنین موقعیتی برای این دوستان فراهم آید!

۱۳۹۰/۱۱/۱۵

سوتی صدا و سیما!

مجله خبری ساعت ۷ شبکه اول سیما، امشب یک ویژه‌برنامه درباره‌ی شعارهای تظاهرات‌های سال ۵۷ پخش کرد. در این برنامه گفته شد که شعار مرگ بر شاه، اولین بار در چهلم شهدای قلم در شهر تبریز در ۲۹ بهمن سال ۵۶ سر داده شد و....
نکته‌ی جالب این بود که در تیتراژ پایانی این ویژه‌برنامه، سرود «خمینی ای امام...» پخش شد با پس‌زمینه‌ی تصویر پسر نوجوانی که پرچم سه‌رنگ سبز و سفید و سرخی را بر بالای سرش گشوده بود و خورشید هم در میان آسمان و پشت پرچم می‌تابید و ابهتی به پسر و پرچم داده بود.
منتها می‌دانید آرم وسط این پرچم چه بود...؟ یک خورشید زرد!!!
بله درست حدس زدید! پرچم، پرچم کردستان عراق بود...!!!

۱۳۹۰/۱۱/۱۴

گزارش‌نامچه‌ی امروز...!

میرآخور را امر فرمودیم کاه و یونجه‌ی این اسبان را سیر بدهد و عمله‌ی اصطبل شاهی را فرمان دادیم به غشوی اسبان. مزاج‌مان خوش نیست و طبیب قریه و حکیمه‌ی دربار (که غبار رهش توتیای چشم من است!) هر دو سیاهه نبشته‌اند و بر صدر آن توصیه کرده‌اند به تفرج در طبیعت.
کالسکه‌ی شاهی که آماده شود، به کوه صفه‌ی اسپاهان می‌رویم و رعیت را اجازت می‌دهیم سگی را تمام کرده و در بار عام ما شرکت جسته و توفیق تعظیم در برابر قبله‌ی عالم را نصیب برند.
مملکت‌داری و رعیت‌پروری هم بوالعجب کار سختی است!

مسعود شاه برجیان!


پس‌نوشت:
به تفرج صبحگاهی کوه صفه‌ی قریه‌ی اسپاهان رفتیم و اکنون بر روی تخت شاهی لمیده‌ایم. هوا عجیب جسور شده است. سردی‌اش به کنار، چنان باد و سوزی در کوه می‌وزید که نزدیک بود تاج شاهنشهی‌مان از سرمان بیفتد. عده‌ای مرد پالتوپوش نیز وسیله‌ی سیاه‌رنگی به دست داشتند همراه با سیخ سیاهی بیرون‌آمده. برای آزمودن میزان سگیت صدر اعظم از او پرسیدیم اگر گفتی این وسیله چیست؟ ضمن تعظیم غرایی به ما عرض کرد، همه‌ی عالم فدای هوش قبله‌ی عالم که اینگونه علم چاکران را می‌آزمایند؛ این وسیله‌ی تلغراف گفتاری است که گزمه‌ها با یکدیگر تبادل افکار می‌کنند و مایه‌ی حفظ و نظم ممالک محروسه است.
خوشمان آمد. زنانی برقع‌پوش نیز همراه این مردان پالتوپوش بودند با اتل‌های سفید و سبزرنگ که گویا رنگ‌آمیزی رسمی استران داروغه‌خانه‌ی اسپاهان است.

۱۳۹۰/۱۱/۱۳

مبانی نظری «امنیت ملی» - بخش دوم (پایانی)

بخش اول را می‌توانید در این نشانی مطالعه کنید.
متغیرهای اصلی که دولت را آماده‌ی مقابله با تهدیدهای گفته‌شده می‌کند کدام‌اند؟ می‌توان پنج متغیر مستقل را در این مورد دخیل دانست: قابلیت‌های نظامی، مشروعیت سیاسی، مدارای قومی-مذهبی، توانایی اقتصادی و دسترسی به منابع حیاتی. اما مبنای انتخاب این پنج متغیر مستقل چه بوده است؟

۱۳۹۰/۱۱/۱۲

انتقام از آیت‌الله خمینی

واکنش اولیه‌ی من در برابر این عکس‌ها، «بهت» و «حیرت» و «ناباوری» بود. باورم نمی‌شد سی و سه سال پس از پیروزی انقلاب، رهبر و اسطوره‌ی آن، با ایده‌ای تا بدین حد ناپخته، این‌گونه بازیچه قرار گیرد. این ایده واقعاً از چه ذهنی تراوش کرده است؟ پشت آن چه پیش‌فرض یا دورنمایی بوده است؟ این طرح، پیشنهاد دوست دانا بوده است یا دشمن نادان؟ دوست نادان بوده است یا دشمن دانا؟ انکار آیت‌الله خمینی، انبان چه کسی (یا کسانی) را فربه می‌کند؟ اینکه این حرکت نمادین، دستمایه‌ی لودگی و مسخرگی و ساختن ده‌ها جوک و لطیفه شود، به چه کسی سود خواهد رساند؟ چه کسی در پی انتقام از آیت‌الله خمینی است؟

موضوع فقط به شخص آیت‌الله خمینی هم ختم نشده است. سلام نظامی دادن به پیکره‌ی نمادین او هم گوشه‌ی باورنکردنی دیگری از این حرکت است؛ در میان واکنش‌ها، نظم نظامی و سلام جمعی هم دستمایه‌ی تمسخر قرار گرفته است. این وسط، بارانی شدن هوای تهران هم مزید بر علت شد و موج انفجاری دوم جوک و لطیفه در فاصله‌ای کمتر از ۲۴ ساعت به راه افتاد. ایده‌پردازان این طرح حتی به اندازه‌ی هموطنان مشهدی هم دوراندیشی نداشتند که ماکت مقوایی «هواپیمای» حامل آیت‌الله خمینی را بسازند نه خود او را.

بار دیگر به عکس‌های خبرگزاری مهر نگاه کنید. عکسی که در ذهن مردم نشست، عکس آخر است؛ آخرین عکس. چیزی که طراحان این نمایش، آگاهانه یا ناآگاهانه از آن غافل بوده‌اند.