۱۳۹۰/۰۷/۰۸

عشق و دیگر هیچ...


کاش هر کس، «بهاره هدایتش» را داشت ... اما رها، آزاد، دور از رنج زندان و «درد وداع».

● مرتبط: امروز را به خاطر خواهم سپرد؛ برای همیشه؛ خزان ۱۳۹۰، اول تا هشتم مهرماه.

۱۳۹۰/۰۷/۰۷

سوریه به روایتِ ...!

این سایت «علی فِرزات»، کاریکاتوریست سوریه‌ای است. او به‌تازگی به سبب کاریکاتورهایی که علیه حکومت بشار اسد و سرکوب مردم این کشور ترسیم کرده، توسط مأموران امنیتی سوریه ربوده شده و به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و هر دو دست او شکسته شده است.

اما این همه‌ی ماجرا نیست! امروز که سعی می‌کردم صفحه‌ی اول سایت او را باز کنم و لینک تصاویر ضرب و شتم او را به این یادداشت اضافه کنم، در چندین نوبت با صفحه‌ی سیاهی روبه‌رو شدم که ...!

۱۳۹۰/۰۷/۰۶

آخرین رشتهٔ پیوند با دین

- آخرین رشته‌ی پیوند من با دین هم گسسته شد!
+ چی...؟
- دیگه غسل جنابت نمی‌کنم!
+ یعنی چی؟
- با وجود تمام تغییراتی که در من اتفاق افتاده بود، من همچنان غسل می‌کردم تا "پاک بشم".
+ خب...؟!
- الان یه دوش می‌گیرم که "تمیز بشم"...!

● از خلال گفت‌وگوی واقعی چند جوان در یکی از پیاده‌روهای اصفهان

۱۳۹۰/۰۷/۰۵

تلاش برای خاطره‌سازی!

در اواخر اردیبهشت‌ماه امسال به دشت لاله‌های واژگون در استان چهار محال و بختیاری سفر کرده بودم. در آنجا با زنان و مردانی مواجه می‌شدم که دوربین به دست می‌چرخیدند و مدام ژست‌های تکی یا دسته‌جمعی را امتحان می‌کردند و ورد زبان‌شان جملاتی از این دست بود: «عالی شد! کاملاً مناسب فیس‌بوکه!» یا «آآآره! این عکس دیگه فیس‌بوکی شد!» یا «نه، خوب نشد! اصلاً تو فیس‌بوک جلوه نمی‌کنه!».

۱۳۹۰/۰۷/۰۴

مصدق و پوپولیسم

رئیس سلطنت‌طلب مجلس که از شیوه‌ی نخست‌وزیری مصدق به ستوه آمده بود، اعتراض خود را اینگونه ابراز کرده است:
کشورداری به سیاست خیابانی تنزل یافته است. ظاهراً در این کشور هیچ امری بهتر از برگزاری میتینگ‌های خیابانی نیست. میتینگ در این‌جا و آن‌جا و در واقع همه جا؛ تظاهرات برای این و آن و هر مناسبتی؛ میتینگ دانشجویان، دانش‌آموزان، هفتاد ساله‌ها و حتی شش ساله‌ها. من دیگر از این میتینگ‌های مشمئزکننده‌ی خیابانی به جان آمده‌ام ....
نخست‌وزیر ما معلوم کند که دولتمرد است یا رهبر عوام؟ کدام نخست‌وزیر در مواقع بروز گرفتاری سیاسی می‌گوید: «من با مردم سخن می‌گویم»؟
من همیشه این مرد را برای مناصب عالی مُضر می‌دانستم، اما هیچ‌وقت حتی در خواب هم تصور نمی‌کردم که یک پیرمرد هفتاد ساله به آدمی جنجالی و عوام‌فریب مبدل شود. آدمی که مجلس را به محاصره‌ی اوباش در می‌آورد رسماً خطری است برای جامعه.

● تاریخ مدرن ایران؛ یرواند آبراهامیان؛ ترجمه‌ی محمد ابراهیم فتاحی؛ صفحه‌ی ۲۱۵

پی‌نوشت:
به نظر می‌رسد آبراهامیان برای آنکه سخنان ریاست مجلس آن عصر را از روی حُب و بُغض نسبت به مصدق جلوه دهد، صفت "سلطنت‌طلب" را در کنار عنوان "ریاست مجلس" اضافه کرده است.

۱۳۹۰/۰۷/۰۳

فیس‌بوک رضاخانی!

تأثیری که فیس‌بوک در کشف حجاب زنان ایرانی داشته، حاکمیت رضاخان نداشته است!!!

۱۳۹۰/۰۷/۰۲

در سنندج اتفاق افتاد

+ مسافر: ابعاد این اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی آنقدر زیاد است که نمی‌توان به راحتی آن را پذیرفت. معلوم هم نیست چه کسی در این میان راست می‌گوید.
- راننده تاکسی: این ایرانی‌ها همه دروغگو هستند.
+ این ایرانی‌ها؟! مگر شما کجایی هستید؟
- ما؟ ما کُرد هستیم؛ ما ملت بی‌کشور هستیم....

۱۳۹۰/۰۷/۰۱

«خط و نشان» بی‌بی‌سی

تلویزیون فارسی‌زبان بی‌بی‌سی، برنامه‌ای تهیه و پخش کرده و نام آن را "مستند" گذاشته است. مهدی جامی، نقدی بر این برنامه نوشته و پارسا صائبی نیز در یادداشتی کوشیده است زوایای دیگری از ماجرا را روشن کند. مانی.ب نیز در یادداشتی به این موضوع پرداخته است. محور این سه نوشته، پدید آمدن یک نقطه‌ی عطف در رویکرد بی‌بی‌سی و بریتانیا نسبت به ایران است. من علاقه‌ای برای ورود به این موضوع ندارم، اما صرفاً برای روشن‌تر شدن صحنه، به ماجرایی که ۶ سال پیش اتفاق افتاد، اشاره می‌کنم.

۱۳۹۰/۰۶/۳۱

مجید توکلی، سمیر قنطار و ...

فقط این‌ها نیستند! کمی آن‌سوتر از اسرائیل، در مصر زمان حُسنی مبارک هم در مواردی همین روال جاری بوده است. برخی رهبران اخوان‌المسلمین که به زندان‌های طولانی‌مدت محکوم شده بودند، از درون زندان در آزمون ورودی دانشگاه قاهره شرکت کردند و پس از قبولی در مقطع کارشناسی، پله‌های مدارج دانشگاهی را یک به یک طی کردند، به گونه‌ای که برخی از آنها با مدرک دکترا از زندان خارج شدند!

زندانیان سیاسی پیش از انقلاب هم گاهی شرایطی مشابه با آنچه گفته شد، داشته‌اند. خاطرات مهندس لطف‌الله میثمی، شاهد گویایی بر بخشی از روال جاری در آن سال‌هاست. میثمی، دانشجوی مهندسی نفت دانشگاه تهران و عضو سازمان مجاهدین خلق بوده است. او بارها دستگیر و شکنجه و زندانی می‌شود. اما هر بار، پس از خروج از زندان، به سر درس و مشق و زندگی‌اش بر می‌گشته. در میان همین سال‌های مبارزه و زندان‌های متوالی، لیسانس مهندسی‌اش را می‌گیرد و تازه در شرکت ملی نفت هم استخدام می‌شود! بعد از مدتی هم به پُست‌های مدیریتی گمارده می‌شود. تنها محدودیت در این میان، توصیه‌ی ساواک به مسؤولان شرکت نفت بوده که میثمی را به مدیریت‌های حساس و استراتژیک نگمارند، وگرنه مدیریت پروژه‌های معمول شرکت نفت، ایرادی نداشته است!

۱۳۹۰/۰۶/۳۰

ماجرای آمنه بهرامی و دگماتیسم اخلاقی ما

تاریخ ما خطی نیست، دایره است. مدام به نقطه‌ی آغاز بر می‌گردد؛ مدام اتفاق می‌افتد؛ مدام تکرار می‌شود. هیچ مسأله‌ای برای ما کهنه نمی‌شود؛ به گذشته نمی‌پیوندد. مسأله‌های ما ثابت است؛ غبار زمان بر سر آنها نمی‌نشیند. مدام از نو رُخ می‌نماید؛ هیچ‌گاه به تاریخ نمی‌پیوندد.

تاریخ ما دایره است. مدام به نقطه‌ی آغاز بر می‌گردد. چنین است که مشکلات‌مان ثابت است؛ گفت‌وگوهامان ثابت است؛ استدلال‌هامان ثابت است؛ فریادهایی که بر سر هم می‌کشیم ثابت است؛ راه حل‌هامان ثابت است. همین است که تاریخ ما، "تاریخ ما" نیست، گذشته‌ی ما نیست، کهنه نیست، واگویه‌ی دیروز نیست، مسأله‌ی امروز است.

۱۳۹۰/۰۶/۲۹

برندهٔ بهترین پوستر سونامی ژاپن



امید در این قوم، غوغا می‌کند! حس همکاری و همیاری و اعتماد به یکدیگر، در این مردم، موج می‌زند!
و تنها این نیست...!
این حس، در تک‌تک رفتارهای این مردم، جریان دارد.
آنها، "دوشادوش یکدیگر کوشیدن" را زندگی می‌کنند!
پا بر شانه‌های هم می‌گذارند، اما نه برای صعود خود به قیمت له کردن دیگری! که برای ساختن کشورشان...!
این قوم، "اعتقادات‌شان" را "در میدان عمل" پیاده می‌کنند!

۱۳۹۰/۰۶/۲۸

اِمشی برای آدمیان!

صدام حسین از ناتوانی ارتش عراق در سرکوب کردها، کلافه و درمانده شده بود. شبی با همان حال نزار و خسته به منزل دایی‌اش که اکنون پدر همسرش نیز بود، رفت. گوشه‌ای نشست و نالید که:

۱۳۹۰/۰۶/۲۷

درک کردن و ترک کردن

میان درک کردن و ترک کردن، تنها یک حرف فاصله است؛ و همان یک حرف، فاصله‌ی دوستی حقیقی و رفاقت گذراست ....

۱۳۹۰/۰۶/۲۶

برای ۱۰ سالگی وبلاگستان فارسی؛ پارهٔ سوم

در پاره‌ی دوم از این رشته‌نوشته‌ها، به چند وبلاگ اشاره کردم که در دوران "رکود وبلاگستان"، تسلیم این موج فراگیر نشدند و همچنان به نوشتن ادامه دادند. کوشیدم با درونکاوی این وبلاگ‌ها و نوع رابطه‌ی نویسنده و وبلاگ و خواننده، علت این روند متفاوت را توضیح دهم. حالا زمان آن است با استناد به همین ملاک‌ها و در پاسخ به دعوت اسد علی‌محمدی عزیز، دلایل رکود وبلاگ پیام ایرانیان را در این سال‌ها شرح دهم:

۱۳۹۰/۰۶/۲۵

برای ۱۰ سالگی وبلاگستان فارسی؛ پارهٔ دوم

موضوع "رکود وبلاگستان" تیتر اغلب نوشته‌هایی است که در این سال‌ها در توصیف وبلاگستان فارسی نگاشته شده است. ماجرا از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۴ شروع شد که وبلاگستان فارسی، یکپارچه به حمایت از دکتر مصطفی معین برخاست اما با شکستی نامنتظره مواجه شد و در پی شکست دوم برای برکشاندن هاشمی رفسنجانی، به لاک سکوت و یأس و انزوا خزید. در تمام این سال‌ها اما بودند وبلاگ‌نویسانی که به نوشتن ادامه دادند. از آن جالب‌تر، وبلاگ‌نویسانی بودند که در همین سال‌های رکود وبلاگستان، پا بدین عرصه نهادند و خیلی زود از سرآمدن وبلاگستان شدند و در زمره‌ی پُرمراجعه‌ترین وبلاگ‌ها قرار گرفتند. نگاهی به درونمایه‌ی این دو گروه از وبلاگ‌ها (به‌ویژه گروه دوم) می‌تواند نکات مفیدی را درباره‌ی "رکود وبلاگستان" برای ما روشن سازد.

۱۳۹۰/۰۶/۲۴

پارلمان رضاشاهی!

سفارت بریتانیا طی گزارشی که در سال ۱۳۰۵ از اوضاع سیاسی ایران در عصر رضاشاه تهیه کرده، می‌نویسد:

«مجلس ایران را نمی‌توان چندان جدی تلقی کرد. هیچ‌یک از نمایندگان، استقلال رأی ندارند، همچنان که انتخابات مجلس هم آزادانه انجام نمی‌شود. اگر اراده‌ی شاه بر تصویب لایحه‌ای قرار گیرد، آن لایحه تصویب می‌شود و اگر شاه مخالف باشد، آن لایحه از دستور کار خارج خواهد شد.

فقط موقعی که شاه موضعی بی‌طرفانه دارد، بحث‌های بی‌هدف فراوانی در مجلس در می‌گیرد.»!!!

● تاریخ مدرن ایران؛ یرواند آبراهامیان؛ ترجمه‌ی محمد ابراهیم فتاحی؛ صفحه‌ی ۱۴۵

سیاستمدار عاشق وطن!

سیاستمدار عاشق وطن یعنی اَردوغان که در اجلاس داووس، پیش چشم جهانیان، شیمون پرز را خطاب قرار می‌دهد و او را به خاطر جنگ ۲۲ روزه با فلسطینی‌ها و کشتار غیر نظامیان شماتت می‌کند و پاسخ پرز را که «ما پیش از حمله‌ی نظامی، به مردم غیر نظامی غزه تلفن می‌کردیم و آنها را از حمله‌ی زودهنگام آگاه می‌کردیم» به سُخره می‌گیرد؛ سپس از صندلی بلند می‌شود و در اوج اقتدار حاصل از این برخورد و زیر نگاه‌های تحسین‌آمیز جهانیان، اجلاس را ترک می‌کند و در فرودگاه استانبول با جمعیت عظیم مردمی که پرچم‌های ترکیه و فلسطین را در دست دارند استقبال می‌شود.

۱۳۹۰/۰۶/۲۲

خدایا خواهش می‌کنم...!

خدایا!

به هم‌وطنان من بیاموز که اُدکلن زدن هرگز جای حمام رفتن را نمی‌گیرد! ممنون‌ام!

۱۳۹۰/۰۶/۲۱

دوست‌داشتنی هستید؟ دوست‌داشتنی باقی بمانید!

دنیای درونی آدم‌ها درست مثل شهرهاست. شهری با خیابان و کوچه و بن‌بست و گذر و موزه و پارک و دانشگاه و ....
آدم‌ها به همدیگر که می‌رسند، به دنیای درونی یکدیگر وارد می‌شوند؛ به شهرهای وجودی یکدیگر گام می‌گذارند. در خیابان‌ها و کوچه‌های وجود یکدیگر قدم می‌زنند. به کوچه‌های فرعی و بن‌بست‌ها سرک می‌کشند. در بلوارهای اصلی پرسه می‌زنند. روی نیمکت‌های پارک می‌نشینند و مناظر اطراف را تماشا می‌کنند. وارد دانشگاه می‌شوند و در کتابخانه گشتی می‌زنند. وارد موزه می‌شوند و نگاهی کنجکاوانه به گذاشته می‌اندازند.

۱۳۹۰/۰۶/۲۰

امر ماورایی!

۱- در ایوان نشسته و به پشتی تکیه داده و ناهار می‌خورد. قاشق را در ظرف خورشت فرو می‌برد تا کمی خورشت روی برنج‌های درون بشقابش بریزد که در این حین، تکه‌ای از گوشت خورشت از قاشق بیرون می‌پرد و روی سفره می‌افتد. او زیرچشمی به گربه‌ای که گوشه‌ی ایوان چمباتمه زده و به او زل زده، نگاه می‌کند و می‌گوید: «قربونت برم خدا! ببین چطور سهم این گربه رو از غذای من معین می‌کنه!». او گمان می‌بَرَد دستی ماورایی از عالم غیب بیرون آمده و قاشق او را در هنگام جابه‌جا کردن خورشت کنترل کرده و سهم خوراک گربه را بیرون انداخته و به او یادآوری کرده است که مراقب باش در سایر موارد، خودت سهم غذای گربه را کنار بگذاری تا نیازی به دخالتی ماورایی نباشد!

۱۳۹۰/۰۶/۱۶

برای ۱۰ سالگی وبلاگستان فارسی؛ پارهٔ اول

وبلاگستان فارسی اکنون ۱۰ ساله شده، اما در این سال‌ها، فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. قدیمی‌ترین چالش، تعریف "نوشته‌ی وبلاگی" و گفت‌وگو بر سر "فُرم نوشتاری مطالب وبلاگی" و "به‌کارگیری لحن عامیانه" و تازه‌ترینش که چند سالی است موضوع بحث و بررسی است، نقش شبکه‌های اجتماعی (فیس‌بوک و گوگل‌ریدر و ...) در رکود وبلاگستان و نسبتی است که میان این شبکه‌ها و وبلاگستان فارسی برقرار است. سخنم را از همین‌جا آغاز می‌کنم.