۱۳۸۴/۰۵/۳۱

تداوم فرهنگ نوچه‌پروری

دفاع مسعود بهنود از حسین درخشان تأسف‌آورترین یادداشتی بود كه این چند روز خوانده‌ام. نوشته‌ای سرشار از حس تمسخر و تحقیر دیگرانی كه لابد در نگاه آقای بهنود به گناه طرح پرسش درباره‌ی سفر حسین درخشان به تهران در ایام انتخابات، غیر خودی محسوب می‌شوند و بدلیل اندك‌بودن شمار خوانندگان وبلاگ‌شان و مطرح ساختن چنین انتقادی، محكوم به بی‌اعتنایی‌اند و به‌ناچار اسیر تئوری‌بافی‌های توطئه‌مآبانه شده‌اند و در حسرت مشهور شدن می‌سوزند و به بیماری خودبزرگ‌بینی مبتلا گشته‌اند! از نگاه ایشان اینان بر حسین درخشان نقد نوشته‌اند تا شاید آبی بر قلب گُر گرفته‌شان ریخته شود و چند تایی مخاطب از-همه-جا-بی‌خبر را جلب قلم خود كنند. واقعاً كه دست مریزاد جناب بهنود! قبلاً فكر می‌كردیم در بین كل وبلاگ‌ها و سایت‌های خواندنی فارسی، خواندنی‌تر از "سردبیر خودم" و به ویژه وبلاگ خواندنی[1] و آموزنده‌ی "فوتوبلاگ هودر" وجود ندارد! اما تازه فهمیدیم قضیه جدی‌تر از این حرف‌هاست. بیچاره باقی كسانی كه در لیست لینك‌های وبلاگ جناب بهنود جایگاه‌شان در حد حسین درخشان و فوتوبلاگش فروكاسته شده و قدر و قیمت‌شان تا به اندازه‌ی یك "خود پدر خوانده‌ی وبلاگستان" تنزل یافته و لگدكوب روابط فاقد منطق و خالی از معرفت و شایسته‌سالاری شده است.

جناب مسعود بهنود با عشوه و ناز از نثر حسین درخشان می‌نالد كه «با زبانی كه به كار می‌گیرد موافق نیستم». ظاهراً ایشان فراموش كرده‌اند زبان هر كسی جزیی از شیوه‌ی تفكر اوست. ممكن نیست كسی پرخاش‌گونه و ستیزه‌جویانه بنویسد اما در ذهن خود در كمال آرامش و متانت و اعتدال بیاندیشد مگر آنكه استاد جلوه‌گری و رنگ‌عوض كردن باشد كه این حنا هم در گذر زمان رنگ می‌بازد. كارنامه‌ی حسین درخشان نشان داده است او همین‌گونه است كه می‌نویسد. دلیل سفر حسین درخشان به تهران -آن هم درست در بحبوحه‌ی انتخابات- را نیز نادیده می‌گیرم كه لطیفه‌ی واقعاً سرگرم‌كننده‌ای بود: «حسین درخشان در ایام انتخابات به تهران سفر كرد تا اطلاعات خود را نو كند»!

حسین درخشان سطحی‌تر از آْن است كه محل اعتنای شخصی چون من قرار گیرد. فرد بی‌مایه‌ای كه با وقاحت و پُررویی تمام، یادداشت هشدارگونه‌ام درباره‌ی پروژه‌ی شارع 2 را با افزودن چند جمله به خورد خوانندگانش داد و سپس در نشریه‌ی شهروند منتشر كرد.[2] او بدین حد هم راضی نشد و در سایت صبحانه یك آگهی درشت درج كرد كه عنوانش، همان عنوان نوشته‌ی بنده بود اما آدرسش نوشته‌ی خود حسین درخشان! من هم البته با ریشخندی بر لب از میان‌تهی بودن این طبل پر سر و صدا، تنها به عاقبت این عمل حماقت‌آمیز و آكنده از شیادی می‌نگریستم و به خود می‌بالیدم كه بانی آگاهی‌یافتن گروه بزرگی از وبلاگ‌نویسان و وبلاگ‌خوانان از طریق تحریك حس پیشتاز بودن این فرد شده‌ام. از همین رو تا به امروز كه ماه‌ها گذشته، در این مورد سكوت كرده بودم و اگر آن یادداشت جناب بهنود نبود امروز هم وقت و قلمم را برای نگارش چنین جملات پوچی تلف نمی‌كردم. [3]

پانوشت‌ها:
1- ممكن است خواننده‌ی این یادداشت از خود بپرسد مگر می‌توان یك "فوتو بلاگ" را "خواندنی" دانست؟! راستش این پرسشی‌ست كه جناب بهنود باید بدان پاسخ دهند، چون یك وبلاگ ویژه‌ی انتشار عكس را كه به‌طبع، "دیدنی" محسوب می‌شود نه "خواندنی" در كنار نام دیگرانی ردیف كرده‌اند كه اهل قلم و نوشتن‌اند. تازه این به شرطی‌ست كه بپذیریم فوتو بلاگ هودر واقعاً "دیدنی" است!
2- البته اگر تا به امروز حسین درخشان با تغییر البته مختصری در تاریخ انتشار آن یادداشت‌ها، از جایگاه بدهكار به مقام طلبكار ارتقاء رتبه نیافته باشد و مرا به كپی‌برداری متهم نكرده باشد!
3- زمانی كه به اینترنت بدون فیلتر دسترسی داشتم در وبلاگ هودر جستجویی كردم و تمام مستندات لازم را برای روزی كه قصد نوشتن چنین یادداشتی را دارم، آماده كردم. اما گذر زمان و برقراری مجدد سانسور، باعث از میان رفتن آن آدرس‌ها شد. اگر كسی مایل است به راستی ادعای من پی ببرد در وبلاگ حسین درخشان كمی جستجو كند. البته اگر عمل جوانمردانه‌‌ای كه در پانوشت دو اشاره كرده‌ام، صورت نپذیرفته باشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!