۱۳۸۴/۰۸/۰۶

دفاعیه‌ای بر نقش‌آفرینی «فرح پهلوی»

كتاب دخترم فرحكتاب "دخترم فرح" ترجمه‌ی خاطرات بانو "فریده دیبا"‌ست كه به شرح زندگی پرماجرای "فرح پهلوی" می‌پردازد. كتاب به شرح سرگذشت دخترك یتیمی به نام "فرح دیبا" می‌نشیند كه در كودكی پدر خویش را از دست می‌دهد و مادر، از سر ناچاری و برای تأمین معاش همراه او راهی تبریز می‌شود تا در سایه مادربزرگ اندكی راحت‌تر به زندگی برسند. مرگ مادربزرگ، پای مادر را به تهران باز می‌كند. همان شهری كه دایی دخترك، كسب و كار آبرومندی ترتیب داده است. مادر در تهران نیز چون تبریز بساط خیاطی را به راه می‌اندازد تا لقمه‌نانی برای خود و كودكش به چنگ آورد. چرخ روزگار می‌گردد و فرح دیبا به همراه رضا قطبی (پسر دایی فرح) برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می‌شوند. فرح در فرانسه در رشته‌ی مهندسی معماری به آموختن مشغول می‌شود و همزمان در برخی فعالیت‌های دانشجویی علیه حكومت شاهنشاهی شركت می‌كند. گزارش فعالیت‌های او به ساواك می‌رسد اما دست تقدیر، همین اقدامات را زمینه‌ساز برآمدن او در ایران عصر پهلوی می‌سازد و او به "ملكه‌ی ایران" تبدیل می‌شود.

فرح، پس از چندی، دلتنگ از دوری مادر، راهی ایران می‌شود. پس از شستن تن و روح از غبار غربت عزم بازگشت می‌كند كه با ممانعت مأموران وزارت خارجه مواجه می‌شود؛ فرح دیبا ممنوع‌الخروج شده است. مراجعه‌ی او به وزارت خارجه سبب آشنایی نابهنگام او با دختر محمدرضا شاه می‌شود و این درست زمانی‌ست كه اطرافیان محمدرضا به دنبال همسری مناسب برای او می‌گردند. چند روز بعد فرح پهلوی كه "دختری امروزی" و "مهندسی تحصیل‌كرده" است مهمان دختر شاهنشاه می‌شود تا در حاشیه‌ی آن در مورد ممنوعیت خروج او از كشور نیز صحبت شود. در میانه‌ی این دیدار است كه محمدرضا سرزده (اما با هماهنگی قبلی) سر می‌رسد و عروس آینده‌ی خود را می‌پسندد. فرح دیبا با اینكه تا پیش از آن مخالف شاه بوده بلافاصله پیشنهاد ازدواج محمدرضا را می‌پذیرد و از اینجاست كه دفتر زندگی فرح دیبا ورق می‌خورد و فصلی تازه و حیرت‌انگیز در زندگی او آغاز می‌شود.

خاطرات بانو فریده دیبا خواننده را به اندرون كاخ‌های سلطنتی و پشت‌پرده‌ی بسیاری از ماجراهای عصر پهلوی می‌كشاند و او را با محیط و فضایی كه مهمترین تصمیم‌های مملكتی در آن گرفته می‌شد آشنا می‌كند. خواننده در این كتاب درمی‌یابد كه جرقه‌ی برگزاری جشن هنر شیراز در سفر فریده دیبا و دوستانش به نقطه‌ای خوش‌آب‌و‌هوا در اطراف شیراز زده شد. پسر نوجوان تنبكی ضرب می‌گیرد و خواهر خردسال همراه او قر می‌هد و می‌چرخد و می‌رقصد و تماشاگران را به تحسین وامی‌دارد و همین، ایده‌ی برگزاری جشن هنر شیراز را در ذهن فریده دیبا ایجاد می‌كند. موضوع با فرح مطرح می‌شود. بدنبال موافقت او در اندك‌زمانی اسباب و وسایل برگزاری جشن فراهم می‌شود. جشنی كه با حاشیه‌های بسیار آن، تاریخی و ماندگار شد. ماجرای ایده‌ی اولیه‌ی برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی نیز از همین زاویه جالب توجه است.

بانو فریده دیبا شرح می‌دهد كه چگونه تباهی و فساد اخلاقی تا درونی‌ترین زوایای كاخ‌های سلطنتی راه یافته و اركان و ستون‌های آن را پوسانده بود. او روایت می‌كند كه چگونه مقام‌های بلندپایه‌ی كشوری در جشن‌های شبانه بر سر شرط‌بندی‌های كلان در پیش چشم همگان لخت مادرزاد می‌شدند، چگونه مردان متنفد همراه همسران‌شان در جشن كلید شركت می‌كردند و به دنبال قرعه‌كشی، همسران خود را معاوضه می‌كردند و به مغازله مشغول می‌شدند، چگونه محمدرضا از ساعت 10 شب تمام كارهای خود را تعطیل می‌كرد و به سراغ عیاشی‌های شبانه می‌رفت، چگونه افسران و امرای ارتش و بلندپایگان حكومتی برای ارتقاء درجه و پست، زنان و دختران‌شان را به محمدرضا پیشكش می‌كردند و چگونه محمدرضا در هواپیما به دختری نوجوان، دست‌درازی كرده است.

با این همه، تناقض‌گویی‌های بسیاری در كتاب راه یافته است. بانو فریده دیبا در جایی خود را بی‌علاقه به محمدرضا نشان می‌دهد و علاقه به محمدرضا را هم‌پای علاقه به پنیر می‌آورد! اما در جاهای دیگر كتاب از "داماد عزیزم" یاد می‌كند و از بیماری و مرگ او اظهار دلتنگی می‌كند. او در جای‌جای كتاب به "تربیت غربی" محمدرضا اشاره می‌كند و آن را دلیل فاصله افتادن میان او و مردم می‌داند اما به‌تكرار به استبداد محمدرضا و بی‌علاقگی او در گوش فرا دادن به شرح مشكلات و معضلات و انتقادات اشاره می‌كند. در جایی تمام تقصیرها را به گردن محمدرضا می‌اندازد اما چند خط پایین‌تر تمام گناه را به گردن اطرافیان می‌اندازد و می‌گوید: بدنامی‌های آنان به نام محمدرضا تمام شد و درنهایت سبب سقوط سلطنت در ایران گشت. این تناقض‌گویی‌ها دلایل مختلفی دارند. برخی ناشی از كهولت بانو دیبا هستند چنانكه او در نقل تاریخ حوادث پس از انقلاب آشكارا به خطاگویی دچار شده است. اما برخی دیگر حاصل بُغض و كینه‌ی او نسبت به بعضی از اشخاص است. دقت در متن خاطرات روشن می‌سازد او چگونه رازهای مگوی بسیاری افراد را برملا كرده است به این بهانه كه در جایی علیه او یا فرح، سخنی بر زبان آورده‌اند اما در مقابل، رازهای بسیاری دیگر را در سینه‌ی خود همچنان مخفی نگاه داشته و همراه خود به گور برده است به این بهانه كه اینگونه ماجراها ناگفتنی و مایه‌ی آبروریزی خاندان پهلوی و آن افراد است!

در كتاب به هویدا فراوان اشاره رفته است. فریده دیبا پیوسته، هویدا را فردی "مخنث" می‌نامد و در مورد همجنس‌گرایی او ماجراها نقل می‌كند. او به‌تكرار بی‌كفایتی هویدا در 13 سال نخست‌وزیری را عامل سقوط سلطنت می‌آورد و حتی چاپ مقاله‌ی معروف "ارتجاع سرخ و سیاه" را به او منسوب می‌دارد. در فصل پایانی كتاب نیز از خوشحالی خود و شاه به هنگام آگاهی از اعدام هویدا خبر می‌دهد. روایت او از زندگی هویدا با روایتی كه مسعود بهنود در كتاب "كشتگان بر سر قدرت" آورده است متفاوت است. همین تناقض‌ها به ویژه درباره‌ی نحوه زندگی هویدا و همسرش لیلا امامی و نیز نقش فریدون هویدا برادر او (سفیر ایران در سازمان ملل)، سبب شد به سراغ روایت منصفانه‌ی دكتر میلانی از زندگی هویدا بروم. كتاب "معمای هویدا" بسیاری از گره‌های این معما را گشوده است.

روایت فریده دیبا از ماه‌های پایانی سلطنت پهلوی درس‌آموز و تأمل‌برانگیز است. فریده دیبا به شدت یافتن بیماری سرطان محمدرضا و تغییر حالات روحی او اشاره می‌كند. از جلسات احضار روح صحبت به میان می‌آورد كه محمدرضا به دنبال احضار روح رضاخان و مشورت گرفتن از او برای غلبه بر شورش مردمی بود. از تفاوت‌های پدر و پسر سخن می‌گوید: «هیچ‌كس جرأت نداشت در برابر رضاخان دروغ بگوید و در برابر محمدرضا راست». دو فصل پایانی كتاب قصه‌ی پردرد دوران آوارگی و دربه‌دری محمدرضا و خاندانش در جهانی‌ست كه تا دیروز از كران تا كران متحد او بود. این دو فصل براستی رقت‌انگیز و پندآموز است.

فریده دیبا در نقل بسیاری از حوادث به "تئوری توطئه" نظر دارد. تحلیل‌های شاه در ماه‌های پایانی عمر نیز بر همین محور می‌گردد. اما ناآشنایی بانو دیبا با رموز و ظرافت‌های سیاست موجب شده است او بسیاری از مسائل پشت‌پرده را عیان و آشكار بیرون بریزد و گوشه‌ای از پرده‌ی تاریخ را بالا بزند. هر چند ناشر كتاب برخی فحاشی‌های او را حذف كرده و در برخی صفحات با پرخاشجویی و كینه‌ای ایدئولوژیك به نوشتن پاورقی و پاسخ به بانو دیبا برآمده اما با این حال كتاب همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ كرده است. این كتاب به مثابه دفاعیه‌ای بر نقش‌آفرینی فرح در عصر پهلوی دوم است. فریده دیبا كوشیده است فرح را از اتهام نقش‌داشتن در سقوط سلطنت تبرئه كند. به ویژه كه اشرف پهلوی یا حتی برخی از نزدیكان فرح (مانند هوشنگ نهاوندی) به نقش اطرافیان فرح در حوادث واپسین ماه‌های سلطنت محمدرضا كه یكسره به انقلاب انجامید اشاره كرده‌اند.

اما تأمل‌برانگیزترین جمله‌ی این كتاب آخرین جمله‌ی آن است. فریده دیبا می‌گوید: «تمام ناز و تنعم و نعمت دوران سلطنت پهلوی برای خانواده‌ی ما به ایام كوتاه دربه‌دری در پاناما نمی‌ارزید. من هنوز متوجه نشده‌ام كه چرا محمدرضا سقوط كرد اما این را می‌دانم كه اگر یكبار دیگر زندگی‌ام تجدید شود حاضرم دخترم را به یك كارگر و كارمند ساده بدهم اما نگذارم زن شاه مملكت شود ...»

شناسنامه‌ی كتاب:
رئیس‌فیروز، الهه. دُخترم فرح. چاپ دهم. تهران: مؤسسه انتشارات به آفرین، 1382 خورشیدی

پی‌نوشت:
اگر روزی گذر ناشر یا مترجم به این متن افتاد دقت كنند كه عبارت "تصفیه حساب" غلط است. آن را باید به صورت "تسویه حساب" تصحیح كنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!