۱۳۹۰/۰۷/۱۱

عذر بدتر از گناه!

در صفحه‌ی فیس‌بوک هادی یزدانی، بر سر موضوع «تبدیل دفتر جبهه‌ی مشارکت اصفهان به مهد کودک»، بحث خوبی درگرفته است. موافقان و مخالفان به ابراز نظر پرداخته‌اند و هر یک از زاویه‌ای به ماجرا نگاه کرده‌اند. در این میان گروهی تقلای بی‌حاصلی کرده‌اند که صاحبان این محل را در کسب سود و منفعت اقتصادی، مُحِق جلوه دهند. یکی از دوستان عضو جبهه‌ی مشارکت در پاسخ به این گروه به نکته‌ی مهمی اشاره کرده است:

«حسینیه‌ی ارشاد هم چه در رژیم پیشین و چه در دوران کنونی، بارها تذکر دریافت کرده است، اما چرا کاربری‌اش تغییر نکرده است؟ اصلاً من پیشنهاد می‌کنم حسینیه ارشاد را تغییر کاربری دهیم و به تالار عروسی تبدیل کنیم! با توجه به وسعت و موقعیتش، سود کلانی هم به جیب خواهیم زد!
حتی اگر قرار است این دفتر در جهت کسب منافع مادی، تغییر کاربری پیدا کند، آیا بهتر نبود به یک مؤسسه‌ی آموزشی آبرومند مثل مرکز آموزش علوم انسانی یا زبان یا حتی کتابخانه تبدیل می‌شد تا "جمع دوستان" در قالب "کارهای آموزشی"، باز هم دور هم جمع شوند؟»

گمان نمی‌کنم کسی ذره‌ای انصاف داشته باشد و باز هم در برابر چنین پیشنهاد دلسوزانه و خیرخواهانه‌ای به مخالفت برخیزد. اما بد نیست من هم به چند نکته اشاره کنم:

۱) دوستانی به هزینه‌های ماهانه‌ی حفظ این دفتر غیر فعال اشاره کرده و آن را دلیلی بر تغییر کاربری آن دانسته‌اند. اولاً اگر قرار به کسب سود اقتصادی «برای حفظ دفتر» بود، قطعاً روش کار چیزی جز این بود که اکنون انجام شده است. ساختمان جبهه‌ی مشارکت اصفهان، سه طبقه بود. کاملاً امکان‌پذیر بود که طبقه‌ی زیرین یا طبقه‌ی بالایی را با نام و تابلوی جبهه‌ی مشارکت اصفهان همچنان حفظ کرد و از طبقات دیگر، استفاده‌ی اقتصادی نمود. آن هم نه در شکل بی‌آبرویی مثل راه‌اندازی یک مهد کودک که اینگونه مضحکه‌ی مخالفان فکری‌شان شوند! بلکه همچنان که آن دوست پیشنهاد کرده است با راه‌اندازی مؤسسه‌ی آموزش علوم انسانی یا زبان یا کتابخانه. حتی اگر چشم‌پوشی از سود اقتصادی دندان‌گیر سخت بود، می‌شد برای استفاده‌ی اعضای جبهه‌ی مشارکت و فعالان اصلاح‌طلب اصفهان از این مؤسسات آموزشی، درصدی تخفیف قائل شد تا بهانه‌ی خوبی برای دور هم جمع بودن دوباره‌ی اصلاح‌طلبان فراهم شود. در ضمن دوستانی که به عدم امکان تأسیس مؤسسه‌ی علوم انسانی اشاره می‌کنند، بد نیست هر از چندی، مجله‌ی مهرنامه را خریداری کرده و در صفحات نخست آن، آگهی یک مؤسسه‌ی علوم انسانی را تماشا کنند!

۲) دوستانی به تفاوت عملکرد فعالان "عضو" جبهه‌ی مشارکت و فعالان "غیر عضو" جبهه‌ی مشارکت اشاره کرده‌اند. اتفاقاً نکته‌ی خوبی است! دوستان عضو که گمان می‌کنند چنته‌ی پُری دارند، کارنامه و بیلان کاری خود را در این سال‌ها ارائه دهند. دوستان "غیر عضو" هم همین‌طور. مقایسه‌ی ساده و سرسری میان این دو بیلان کاری، راستی و درستی ادعای این دوستان را عیان خواهد کرد! آن وقت ممکن است بهزاد نبوی و محسن میردامادی موقتاً از زندان بیرون آیند و تمجیدها و تحسین‌ها و لوح‌های تقدیری اهدایی به دوستان را پس بگیرند!

۳) تقریباً بیشتر دوستانی که به دفاع از تبدیل دفتر جبهه‌ی مشارکت به مهد کودک برخاسته‌اند، از پرتو فعالیت در این دفتر، به نام و نانی رسیده‌اند. شغل پیشین یا کنونی بسیاری از این دوستان، مرهون و مدیون فعالیت در این دفتر و لطف و مرحمت بزرگان اصلاح‌طلب اصفهان بوده است. این موضوع به خودی خود، دلیلی بر رد ادعاهای این دوستان نیست اما بایستی در ارزیابی نوع واکنش دوستان، به این نکته نیز دقت کرد.

۴) اگر به ابعاد عکس منتشر شده در سایت‌های مخالف دقت کنیم، به راحتی خواهیم فهمید که این عکس از وبلاگ پیام ایرانیان، کپی نشده است. دوستانی که مدعی بودند «آدم خودشان» را در دفتر آقای خاتمی کاشته‌اند، کلاهشان را بالاتر بگذارند و نسبت به عملکرد این «آدم» در انتشار این عکس آن هم با آن تیتر و شرح، پاسخگو باشند.

۵) همچنان جمله‌ی پایانی یادداشت پیشین را تکرار می‌کنم و بر آن پای می‌فشارم: مسأله، باز بودن یا بسته بودن این دفتر در شرایط کنونی نیست که خود به مقتضیات زمانه نیک آگاه‌ایم؛ مسأله، چگونه بسته ماندن این دفتر است!

۱ نظر:

  1. حرف ها واقعاً از سر دلسوزی هست و کاش بها داده می شد

    پاسخحذف

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!