۱۳۹۱/۰۱/۲۲

نامه‌ای خطاب به مصطفی ملکیان

دهم شهریورماه ۱۳۸۴، استاد مصطفی ملکیان به اصفهان سفر کرده بود تا سخنرانی سال پیش خود با عنوان "بحران معنا در هزاره‌ی سوم" را به اتمام برساند. صبح همان روز جلسه‌ای محدود با او برگزار شد. ملکیان، ضمن پرسش و پاسخی، گفت که از نظر او "تجدد ایرانی بی‌معناست". من فشرده‌ی سخنان او را در وبلاگ منتشر کردم که موجی بزرگ از واکنش‌ها را برانگیخت (برای نمونه به این نشانی‌ها نگاهی بیندازید: یک، دو، سه، چهار، پنج). من ابتدا از سوی برخی متهم شدم که در نقل سخنان، امانت‌داری نکرده‌ام. اما انتشار متن کامل سخنان ملکیان، صداقت و امانت‌داری مرا به اثبات رساند. در فرودگاه و پیش از عزیمت ملکیان از او در مورد انتشار آن سخنان پرسیدیم که او هم موافقت کرد. پس از جنجالی که به‌پا شد، ما به خیال آنکه آقای ملکیان از ما رنجیده‌خاطر شده است، نامه‌ای خطاب به او تهیه کردیم. اما بعدها دریافتیم که گویا رنجشی در کار نبوده است. متن آن نامه را به یادگار منتشر می‌کنم.
***
جناب آقای دکتر ملکیان!
حضور شما در جمع ما فرصت مغتنمی بود که پس از گذشت سالی، نصیب‌مان شد. کوشیدیم از خرمن اندیشه‌های شما خوشه‌ها بچینیم و به قدر توان خویش در بالندگی اندیشه و اندیشه‌ورزی نقشی بر دوش گیریم. بر آن بودیم تا همچنان که جوهره‌ی مصطفی ملکیان را دریافته‌ایم، چون او جستجوگر بی‌پروای گوهر حقیقت باشیم و در این راه، تقریر حقیقت را برتری دهیم.

آنچه از زبان شما در جلسه‌ای خصوصی درباره‌ی "تجدد ایرانی" ایراد شد، البته برای ما تازگی نداشت. دیرزمانی‌ست که گروهی می‌کوشند برای استحکام پایه‌های قدرت خویش‌، به انکار تمام گذشته‌ها و داشته‌ها برخیزند و حقیقت و افسانه و دروغ را درهم بیامیزند تا از این آب گل‌آلود، ماهی مقصود خود را صید کنند. اما این بار، انکار تمدن ایران پیش از اسلام را از زبان کسی می‌شنیدیم که به وسواس علمی در پژوهش و استدلال و استنتاج شهرتی تمام دارد. همین ما را بر آن داشت تا با انتشار عمومی آن سخنان در عرصه‌ی اینترنت، دیگران را نیز از سرچشمه‌ی تفکر شما بهره‌مند سازیم و با دمیدن در کوره‌ی نقد، گوهر آبدیده‌ی حقیقت را در دست گیریم. از آنجا که متعهد بودیم تا سخن استاد را که در جلسه‌ای خصوصی و در میان گروهی اهل فکر ایراد شده بود در سینه نگاه داریم، برای انتشار، اطلاع استاد را لازم دیدیم و پاسخ شما در فرودگاه، دقایقی پیش از پرواز، چیزی جز موافقت نبود. به‌جد تلاش کردیم تا در انتقال سخنان استاد جانب امانت‌داری رعایت شود. مقایسه‌ای میان آنچه گفته آمده است با شمه‌ی آن سخنان، گواهی بر صدق کرده‌ی ماست. حتی خود دست به انتخاب زدیم و آنچه را بحران‌خیز و تنش‌زا می‌پنداشتیم، به سقف فراموشی سپردیم و باقی را نقل کردیم.

آنچه از دکتر مصطفی ملکیان آموخته بودیم و در آن جلسه تکرارش را به گوش جان شنیدیم "پرهیز از عقیده‌پرستی" در میان اهل فکر و قلم و روشنفکران بود. حال با این معیار چگونه باور کنیم که استاد از انتشار سخنان خود رنجیده‌اند و رواج و بازتاب نظرات مناقشه‌برانگیز و بحث‌آفرین خود را برنتابیده‌اند؟ آیا نسبت به عقیده‌ی خود تعصبی ناخواسته داشته‌اند و یا انعکاسی در این وسعت و اندازه را مانع آفتابی شدن خورشید حقیقت از پس ابرهای سیاه و آلوده می‌دانند؟

جناب آقای دکتر ملکیان!
اگر وظیفه و رسالت روشنفکر "تقریر حقیقت" است تا "تقلیل مرارات" پس چرا از آشفتن اذهان خوگرفته با اوهام تمدن پیش از اسلام می‌گریزید؟ آیا تداوم پیوند دوستی میان شما و جماعت ناسیونالیست، بیش از تقریر حقیقت نزد شما ارزش دارد؟ آیا این موضوع که آنان نیز در راه عزت و سربلندی ایران زجرها و دردها را به جان خریده‌اند بهانه‌ی مناسبی برای کتمان حقیقت است؟

حالیا که خلاصه‌ی گفته‌های شما و متن کامل پیاده‌شده‌ی سخنان‌تان منتشر شده و چنین واکنش‌ها را برانگیخته، چرا از پاسخ دادن تن می‌زنید؟ از اتفاق همین بازتاب‌ها نشان داد عرصه‌ی اینترنت و وبلاگ کارکردهای جدی‌ای نیز در نهاد خود دارد که اغلب به غفلت و بی‌اعتنایی از کنار آن عبور می‌شود. امروز به مدد انقلاب فن‌آوری مرزهای جغرافیایی و زمانی درنوردیده شده و به اندک زمانی، یادداشت یا مقاله‌ای در کران تا کران این کُره‌ی خاکی به دست اهلش می‌رسد. حال آیا جای پاسخگویی در همین میدان یا دست‌کم در میدانی دیگر چون مجله یا روزنامه نیست؟

جناب آقای دکتر ملکیان!
ما نه اهل غوغاسالاری هستیم و نه اهل هیاهوسازی، که اگر بودیم هزار راه کم‌هزینه و پرفایده برای صعود از پلکان شهرت در پیش چشم ماست. هدف ما صیقل اندیشه‌هایمان از زنگارهای خرافه و افسانه و موهومات است و از انتشار این سخنان و بازتاب نقدهای آن نیز جز این هدفی نداشته‌ایم.

حال که به گذشته بازمی‌گردیم و به انتشار نیافتن چند هزار برگ سخنرانی‌های شما اندیشه می‌کنیم ناچار در گوشه‌ی ذهنمان پرسشی جان می‌گیرد. آیا جز دلیلی که بارها تکرار کرده‌اید (که برخی سخنان پیشین خود را امروز قبول ندارید) همین تنش‌زا بودن و بحران‌آفرینی یکی از اسباب خاک خوردن آن سخنان در پستوی زمان نیست؟

جناب آقای دکتر ملکیان!
روشنفکری ایران جز هزار بلایی که بدان گرفتار است در چنبره‌ی عزلت‌گزینی و خلوت‌نشینی، به انزوایی خودخواسته گرفتار آمده است. اگر روشنفکر قرار است گوهر حقیقت را عیان کند مگر راهی جز ارتباط با عموم مردمان نیمه‌فرهیخته راهی پیش پای اوست؟ سخن راندن در محفلی محدود و در جمعی معدود کجا قابل قیاس است با رسالت روشنفکری که باید بکوشد دانسته‌های خویش را به آستانه‌ی آگاهی عموم برساند؟ از آن سو، اگر بنا باشد روشنفکر از واهمه‌ی سوءبرداشت احتمالی دیگران دم فرو بندد که دیگر هیچ نظریه‌پرداز و پژوهش‌گری مجال بیان یافته‌های خویش را نمی‌یابد.

جناب آقای دکتر ملکیان!
همچنان که می‌دانستیم شما دست‌کم در میان وب‌نگاران، اندیشه‌ورز شناخته‌شده‌ای نبودید. انعکاس همین سخنان نه تنها تلنگر و جرقه‌ای در ذهن مشتاقان حقیقت زد که بسیاری را به مطالعه کتب اندک و پیگیری اندیشه‌های شما ترغیب نمود. و این معنای جز رساندن شما به آستانه‌ی آگاهی عده‌ای اهل فکر چیز دیگری نیست.

بار دیگر تکرار می‌کنیم در انتخاب و انعکاس سخنان شما هیچ گزینش شیطنت‌آمیزی در کار نبوده است. مقایسه‌ی سی‌دی سخنان شما با متن کامل پیاده شده و سنجش آن با متن خلاصه‌ی انتشار یافته، میزان امانت‌داری ما را آشکار خواهد ساخت.

جناب آقای دکتر ملکیان!
سخن کوتاه کنیم که وقت استاد گرانبهاتر از آن است که صرف خواندن چنین پرسش‌ها و گلایه‌هایی شود. ما از سر شوق دست به کار انتشار سخنان شما شدیم. آنچه را که در این نوشتار طرح کردیم پرسشی است از سر درد که پاسخی از سر مهر می‌طلبد.

با سپاس
مسعود برجیان- اکبر داستان‌پور
۲۰ شهریور ۱۳۸۴

۳ نظر:

  1. چکیده سخنان دکتر مملکیان را در نوشته سال ۸۴ شما خواندم.
    دو بخش از آن نوشته را اینجا آورده‌ام:
    ۱. «از تاریخ ایران پیش از اسلام سه نشانه‌ی روشن باقی‌ست: نخست تخت جمشید و بناهای هخامنشیان در آن منطقه كه به نقل تمامی مورخان نه توسط ایرانیان بلكه توسط مهندسان رومی ساخته شده‌اند»

    ۲.«پاسخ این پرسش‌ها با جایگاه مفاخر ایرانی نیز گره می‌خورد: ابن‌سینایی كه متولد همدان و دانش‌آموخته‌ی بخارا در شوروی سابق است»

    آیا این دو، عین ادعای آقای ملکیان است؟
    مطالب نقل شده از دید تاریخی غلط است. یکم این‌که بوعلی سینا متولد روستایی نزدیک به بخارا است نه همدان.
    دوم این‌که بنای تخت جمشید حدود ۴۸۰ سال قبل از میلاد مسیح آغاز شده است. معمارانی از آشور و مصر و دیگر نقاط تحت سلطه هخامنشیان به کار گمارده شدند. («معماری هخامنشی ، هنری است امتزاجی که از سبک معماری های بابل و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده ...») اما نامی از روم در این باره ندیده‌ام. همچنین شکل گیری امپراتوری (و در پرتوه آن تمدن) روم باستان حدود ۴ سده پس از آغاز ساخت پارسه بوده است.

    سوم این‌که از تاریخ ایران پیش از اسلام فقط این سه نشانه روشن باقی نیست.
    کلیت نظر دکتر را می‌پسندم. اما این کلی‌گویی و به ‌هیچ‌انگاری ایشان، آنجا که به تاریخ پرداخته‌اند، پذیرفتنی نیست.

    پاسخحذف
  2. ممنون از تذکرات آگاهنده‌ی شما.
    بله! آنچه نوشتم عین سخنان آقای ملکیان است. اگر می‌خواهید مطمئن شوید، متن کامل سخنان ایشان را ببینید و با خلاصه‌ی تهیه‌شده توسط من مقایسه کنید.

    (لینک متن کامل سخنان آقای ملکیان را در همین مطلب آورده‌ام)

    پاسخحذف
  3. استاد ملکیان انسان متفکری است که به دور از تعصب سخن می گوید

    پاسخحذف

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!