ای برادر تو همه ریش و ادا
مابقی خود استخوان و ادعا...!
مابقی خود استخوان و ادعا...!
امروز، ۳۳ سال از چهارم بهمن ۵۷، روزی که مادر مرا، در گریز از چشم مأموران حکومت نظامی اصفهان، از کوچه پسکوچهها به بیمارستان عیسیابنمریم رساندند، میگذرد. چنین روزی بود که چشم گشودم و پا بر این کرهی خاکی نهادم. ۳۳ سال از بهمن ۵۷ میگذرد؛ من درست همسن و سال انقلابام!
«عروسکساز»، روایت یک دختر شانزدهساله از ماجراهای زندگی خود اوست. دختر، خواننده را به هزارتوی ذهن و خیال خود میبرد و او را به تماشاگری نگاهش به جهان پیرامون، مینشاند.

فیلم «جدایی نادر از سیمین» همچنان تحسین منتقدین را برمیانگیزد و جوایز معتبر بینالمللی را درو میکند. ماجرا به اختلاف نادر و سیمین بر سر مهاجرت به خارج از کشور برمیگردد. نادر به دلیل احساس مسؤولیت در مقابل پدر پیر خود، از مهاجرت منصرف شده است. سیمین، درخواست طلاق میکند تا او را زیر فشار بگذارد. دادخواست او از سوی دادگاه رد میشود. او نیز منزل را ترک میکند و به خانهی مادری میرود تا مگر نادر را با خود همراه کند. نادر میماند و دختر ۱۱ سالهاش ترمه و پدری که آلزایمر دارد و نیازمند مراقبت است. سیمین به ترمه اطمینان داده است که این قهر، موقتی است و او برخواهد گشت. راضیه، زنی که سیمین در آخرین روزهای حضورش، برای پرستاری از پدرشوهرش پیدا کرده، باردار است و بدون اطلاع شوهر، مسؤولیت مراقبت از پیرمرد را پذیرفته است.