۱۳۹۰/۱۲/۱۶

خاتمی، ناشبیه‌ترین به بازرگان

مقاله‌ی مهدی جامی را می‌خواندم. به گمانم مقایسه‌ی خاتمی با بازرگان، جفای بزرگی در حق بازرگان است. بازرگان، اصولی داشت و بدان‌ها سخت پایبند بود. به معنای واقعی کلمه، اصولگرا بود. خاتمی اینگونه نیست. نه اینکه اصولی ندارد. دارد. اما به آنها پایبند نیست. عمده‌ی انتقاداتی که اکنون به خاتمی می‌شود هم از همین منظر است. بحث بر سر نسبت خاتمی با جنبش سبز و نقش او در راهبری آن و اثر رأی او بر این جایگاه، موضوعی ثانوی است. بحث ابتدایی این است که خاتمی چرا به اصول و شروطی که خود عنوان می‌کند، وفادار نمی‌ماند؟ مگر خاتمی برای شرکت در انتخابات، شرط نگذاشت؟ مگر آزادی زندانیان سیاسی و پایان حصر رهبران جنبش سبز و تضمین سلامت انتخابات، شروط او نبودند؟ کدام‌یک از این شروط برقرار شده است؟

خاتمی، مصلحتی نادیده و پنهان را بهانه می‌کند. باور کنیم؟ مگر بار اولی است که خاتمی از اصول و شروط خود عقب می‌نشیند؟ لوایح دوقلوی دوران ریاست‌جمهوری‌اش را از یاد برده‌ایم؟ مگر نگفت اگر این دو لایحه تصویب نشود، استعفا می‌دهم و نمی‌مانم؟ تصویب نشد و ماند! بهانه آورد که من در مقام رئیس‌جمهور، رهبر اپوزیسیون نیستم. خیلی خب! اما آن موقع که شرط تعیین می‌کردید، چنین "واقعیتی" را ندیده نبودید؟ عیب بدعهدی کم بود که نقیصه‌ی سیاستمدار نبودن و دوراندیشی نکردن و درک نادرست شرایط را هم بر آن افزودید؟!

کسی مخالف مصلحت‌گرایی در عرصه‌ی سیاست نیست. سیاست، عرصه‌ی ستیز و سازش است. مصلحت، جزء پررنگ عرصه‌ی سیاست است. سازش هم جلوه‌ای از مصلحت‌سنجی و عمل‌گرایی. اما آنچه یک سیاستمدار را بی‌آبرو بی‌اعتبار می‌کند، وفادار نبودن او به حداقل‌هایی است که خود در تعریف خود وضع کرده است. پا پس نهادن از خط قرمزهایی است که خود به عنوان منطقه‌ی ممنوعه، معین کرده است. عقب‌نشینی کردن بی‌محابا است در برابر پیشروی حریف تا هر جا که او اراده کند. خاتمی بالأخره کجا خواهد ایستاد؟ از کدامین ایستگاه، عقب‌تر نخواهد رفت؟ کجای علم سیاست و عالم سیاست، مصلحت‌سنجی و عملگرایی با خط قرمز داشتن و رعایت پرنسیب در تضاد و تناقض بوده است؟ اگر حد و مرزی برای عقب‌نشینی (تازه آن هم از نوع تاکتیکی نه استراتژیک) وجود نداشته باشد، مصلحت‌گرایی چیزی جز فرصت‌طلبی و منافقی و اپورتونیسم نیست. و همه‌ی این سخنان، غیر از این است که اصل تصمیم خاتمی درست بوده است یا خیر؟ و یا او را به هدفی که خود نصفه-نیمه عنوان می‌کند، می‌رساند یا نه؟

مغزه‌ی انتقادها به خاتمی، بی‌پرنسیب بودن اوست؛ بی‌وفایی اوست به خطوط قرمزی که ترسیم می‌کند و شروطی که پیش می‌نهد. خاتمی اصول خود را بر آب می‌نویسد و خود را بدان‌ها سخت متعهد می‌داند!

پس‌نوشت:
شاهد از غیب رسید! پس از انتشار این یادداشت به مقاله‌ای با محور مباحثه‌ی قلمی مهندس بازرگان و سید محمد خاتمی در مقام نمایندگان مجلس اول شورای اسلامی برخوردم. مطالعه‌ی این مقاله، نسبت تاریخی خاتمی و بازرگان را بیش از پیش روشن خواهد ساخت.

۴ نظر:

  1. آقای برجیان! ما شنونده نقدهای سازنده شما هستیم ولی از شما بعیده که ندیده باشید : شرکت نکردن در انتخابات به معنای تحریم آن نبوده. به معنای شرکت نکردن در معرفی نامزد برای مجلس بوده. خود خاتمی هم گفته بود که کسی که به اصل انتخابات معتقده تحریم نمی کنه. لینکها هم همه موجودند. واقعا ندیدید یا توجه نمی کنید؟!!
    این ادعای نادرست (که خاتمی گفته شرکت نمی کنم، پس یعنی رای نمی دهم) به استدلال شما لطمه وارد می کند و از بیخ بی اعتبارش می کند. اگر انتقادی دارید باید به این حرفش بکنید، نه اینکه بگویید گفت رای نمی دهم، چون هیچ جا چنین چیزی را پیدا نمی کنید!!!

    پاسخحذف
  2. جالبه که آقای جامی درباره اینکه در دوران دانشجویی به بازرگان انتقاد میکرده سخت پشیمان است اما هیچ سخنی از اینکه بختیار را نیز به خوبی نشناخت و قدرش را ندانست نمیزند.

    پاسخحذف
  3. مانده ام که چطور این همه به خاتمی نسبت عهد شکنی میدهند و این جمله خاتمی را هنوز نخوانده اند که تاکید بر تحریم نکردن انتخابات است ولی میگوید کاندیدا نمیشویم

    پاسخحذف
  4. متاسفانه علم سیاست شده ملا نقط بازی و من منظورم این نبود و این بود !! سیاست ورزی بازی با کلمات نیست. سیاست ورزی پرنسیپ داشتن است هم به معنی اخلاقی(منش فردی) هم به معنی سیاست ورزی محض است. من هم وقتی مطلب جامی را خواندم همین حس را داشتم که بازرگان کجا و خاتمی کجا. بازرگان اهل سیاست ورزی و مذاکره و تعامل بود اما نه تا بدان حد که به ورطه انهدام اصول مسلم خود بیفتد. لذا با کمال شجاعت استعفا داد. او نگفت که من باید به هر قیمت در دایره قدرت بمانم تا اثر گذر باشم. و مگر اثر گذاری فقط در ماندن در دایره قدرت است که معنا میدهد.
    خاتمی حدود سیاست ورزی را تا بی عملی کامل گسترش داده است . نه تنها امتیاز داد (که تازه همین حد هم با استقبال حاکمیت مواجه نشد. نمونه اش سخنان سعیدی یا شریعتمداری) بلکه طرفدارانش را هم دچار سردرگمی و بعضا ریزش کرد
    .خلاصه اینکه من اینگونه سیاست ورزی را نمیفهمم. تمام

    پاسخحذف

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!